یادداشت موهبت سلمانی

                من به این کتاب احساس نزدیکی زیادی داشتم.شاید چون ورزشکارم شاید چون اتاقی که برای این دختر افتاده کابوس منه.دقیقا حسشو درک می کنم وقتی یه ورزشی انجام میدی از دست دادن پاهات میشه کابوس زندگیت و بد ترین اتفاقی که ممکنه برات بیوفته.
کتابش جالب و غمگین بود و در آخر شاد تر شد.جالب اینه که وقتی پای مصنوعی شو گرفت(اون که مخصوص دو بود)انتظار داشتم تو یک رقابت دیگه شرکت کنه و یک رکورد بزنه میدونی برای خودش میگم ولی کاری که کرد باحال بود.اولین کاری که با پای جدیدش کرد کمک به دوست تازه ای بود که از نظر شرایط به اندازه ی خودش خوش شانس نبود
        
(0/1000)

نظرات

منم دوستش داشتم و به زودی مرور تو رو پاک می کنم و مرور خودم رو می نویسم :) به نظرم احساسات دختره کم بیان شده بود و  یک کم قضیه پا برای دو گرفتنش خیلی شبیه معجزه بود. برام عجیب بود که دوست داشت پیش دوستاش که می خواستن برای خرید پای مصنوعی کمک مالی جمع کنن وایسه چون اگه من توی شرایطش بودم قطعا نمی خواستم اونجا وایستم و در معرض ترحم بقیه باشم.
پایانش رو دوست داشتم.