یادداشت نوید نظری

نوید نظری

نوید نظری

21 ساعت پیش

        کره شمالی کشوری رمزآلود و اسرار‌آمیز است. داده‌های چندانی پیرامون وضعیت اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی آن دسترس نیست. ارتباطات و تعاملات آن با عمده جهان قطع و یا بسیار ناچیز است. تا جایی که تنها می‌توان چین را به عنوان شریک راهبردی و مورد اعتماد رهبران آن کشور قلمداد کرد. این کتاب شرحی است از زندگانی یک خانواده کره‌ای که در پی شنیدن آوای بهشتی! سرزمینی بی طبقه و کمونیستی، خاک ژاپن را ترک و با آرزوهای بسیار و باور آبادانی میهن‌شان، بازگشته‌اند. در مقدمه کتاب  از تاریخ معاصر سرزمین کره و داستان جنگ‌های داخلی و فرایند استقلال و گرایش جنوب و شمال آن به امریکا و شوروی شرحی خواندنی دست داده شده است. 
خانواده نویسنده که در ژاپن برخوردار از وضعیت اقتصادی مطلوب هستند با گرایش به آرمان‌های سوسیالیستی تصمیم می‌گیرند به خاک خودشان بازگردند که در آغاز با استقبال گرم دولت‌مردان و افراد کلیدی حزب مواجه می‌شوند. اما در ادامه به ماجراهای اسرار‌آمیز، شگفت‌آنگیز،محنت‌زا و پند آموزی برمی‌خورند که خواندنشان حتی بدون علاقمندی به شناخت ماهیت کشور و حکومت کره شمالی جذاب و گیراست. نویسنده خانواده، سرمایه و هستی جوانی خویش را در قربانی سیاست‌های تند و غیرانسانی و خشن دولت‌مردان شمال می‌بیند و از این نظر حق دارد با تلخی و انتقاد فراوان به شرح وقایع بپردازد. این روزگار چنان بر او تلخ و سخت گذشته است که هرجایی را به کره شمالی و هر زندگی را به زندانی شدن در آن برمی‌گزیند. اما به نظر من، در بیان این تلخی‌ها و روایت خوشی‌های بعد از فرار کمی زیاده‌روی کرده است. شاید اگر او هم‌اکنون تصمیم بگیرد کتابش را بازنویسی کند قدری از تیزی قلم خود در شمال و شیرینی آن در جنوب بکاهد.
کتاب در چهار بخش‌ شرح دوران کودکی، تبعید به اردوگاه کار اجباری، بازگشت به شهر و زندگی خفقان‌آلود و در نهایت ماجراهای فرار و زندگی دوباره گردآوری شده است. در این بین شرح روایت اردوگاه کار اجباری وماجراهای فرار از قوی‌ترین قسمت‌های کتاب هستند. توصیفی که نویسنده از اردوگاه‌های کشور کره شمالی به دست می‌دهد، بیان‌گر تفاوت‌هایی با نمونه‌های مشابه آن در سراسر جهان از جمله شوروی و آلمان است. در اینجا به بهانه مهربانی طبیعت سرزمین کره، خبری از سرماهای استخوان‌سوزو دندان شکن سیبری نیست و خانواده‌ها از این امتیاز بهره‌منداند که دسته‌جمعی و یکجا در اردوگاه زندگی کرده، مرهون مهربانی و بزرگ‌اندیشی رهبر آن  کشور باشند و خود را برای بازگشت به جامعه و خدمت به مردم و میهن‌شان آماده سازند! از سوی دیگر قوانین حاکم در اردوگاه بسیار سخت‌گیرانه، لغزش‌ها بخشش‌ناپذیر، زندگی تنگ‌ و تاریک و بهای تصمیم گریختن جبران‌ناپذیر است. بر اساس این روایت هدف مردان اردوگاه برعکس آن‌چه که ابراز می‌دارند، تنها و تنها خرد کردن و شکستن شخصیت انسانی تبعید‌شدگان  و خالی کردن آن‌ها از هرگونه احساس انسانیت اعم از مهر و عاطفه، پرسش و کنجکاوی، انتخاب و به‌گزینی، رویا و آرزومندی و یا حتی حق اعتراض و امکان تفکر است. بنابراین با گذشت‌ سال‌ها، ساکنان اردوگاه فراخور پارگی و ژندگی البسه و پریشانی صورت، دچار پلیدی سیرت نیز می‌شوند؛ از ارزش‌های انسانی تهی گشته و به پست‌ترین درجه اخلاقی می‌خزند. نویسنده در جایی بخاطر  همراهی با چند کودک هم‌سن و سال بعد از دفن مرده نگون‌بختی در اردوگاه، شاد و سرمست بر روی خاک گورش پریدن و از جهیدن چونان فنر آن خندیدن، به حال پریشان خویش افسوس می‌خورد. آنان برای تنها زنده‌ماندن ناگزیر از خوردنی‌هایی هستند که تصورش برای ما، چندش‌آور و دهشتناک است. وضعیت درمان و سلامت، آموزش و مهارت، و کارورزی و خلاقیت در بدترین شکل آن و دردآور می‌نماید. گویی مردگان‌اند با کفن‌های ژنده‌ که دزدیدنش را هم صرفه نیست، بر روی زمین هم‌چون گوری سرناپوشیده و فراخ‌تر! کسی نه تاریخ اسارتش را می‌داند و نه از زمان آزادی‌اش با خبر است. طبیعت سبز،‌ طراوت بهار، نغمه خوش هزار و آواز مستانه رودها در کوهسار، تنها دلخوشی واماندگان در این ناکجا‌آباد است. آن‌گونه که روایت شده است، پیوند عمیق خانواده، پشتیبانی از یکدیگر در سختی‌ها، کشیدن جور و بار درماندگان و آفرینش شادی‌های کوچک رمز پایداری نویسنده و نزدیکانش در روزگار اسارت و تبعید بوده است.
پایان محکومیت و آزادی  از اردوگاه شاید در کشورهای دیگر مایه آرامش و بازیافتن نشاط زندگانی باشد. اما در این کتاب پای نهادن در زندانی بزرگ‌تر  است. این بخش کتاب در پی پدیداری تصویر زندگانی در یک کشور تماما کمونیستی یا شاید از نظر من فاشیستی است. آن‌گونه که نویسنده روایت می‌کند، سرزمین شمال تنها جنازه‌ای از جامعه سوسیالیستی را بزک کرده و هم‌چون مترسکان بر چوب خفقان افراشته و  با آن پرچم! خویش را منادی جامعه‌ای بی‌طبقه‌ و ضدسرمایه‌داری زالو صفت نمایش می‌دهد. حال که در این‌جا تنها پول است که کار را پیش می‌برد و اگر از مایه تهی باشی، مستمند و درد‌مند و بی‌چاره‌ای. با پول می‌شود همه کار کرد؛ مثلا کره‌ای‌هایی که از ژاپن بازگشته‌اند تنها در صورتی‌که وضع مالی خوبی داشته‌اند آن‌هم بعد از بخشیدن ثروت‌شان به حکومت محبوب‌شان، قادر خواهند بود زندگی بهتری را نسبت به سایر شهروندان تجربه کنند. خرید کالای اضافی، پیش‌بردن کارها در ادارات دولتی و شهری و ... همه و همه با معجزه این ابزار بی‌همتا شدنی است. اقتصاد دولتی و عمومی در کره یک فریب تاریخی و دامنه‌دار است؛ اقتصاد بخش خصوصی هر‌چند در نهان، در رگ و پی این کشور، هم‌چون خون جریان دارد و کمینه‌جانی را دوام می‌بخشد. همین موضوع از ورشکستگی کامل کشور پیش‌گیری می‌کند. جالب است در شمال، صادرات کالا همراه عوارض و واردات بدون هرگونه حقوق گمرکی انجام می‌شود که نشان‌دهنده کمبود شدید کالاهای اساسی است. بعد از یک دوره شکوفایی اولیه و بهبود سنجه‌های اقتصادی و اجتماعی، قحطی و نبود کالاهای اساسی بارها گریبان‌‌گیر این کشور شده است. روایت این کتاب، نه کمبود کالا، بلکه نارسایی رنج‌آور نظام توزیع، فرسودگی و ناکارآمدی افزارهای حمل و نقل، خرابی جاده و زیرساخت‌های بنیادین و فساد فراگیر نهادهای دولتی را مقصر این وضعیت می‌داند.  شنیدن رادیوهای بیگانه خصوصا اگر ایستگاه آن در جنوب باشد جرم و در اندازه اقدام علیه امنیت ملی است. بعد از آزادی، تبعیدشدگان حق بازگشت به پایتخت یا برخی شهرهای بزرگ را ندارند. تحصیلات و انتخاب شغل بسیار محدود و بعد از گذشتن از سدهای دولتی و حزبی است. دست از پا خطا‌کردنی با مستوجب بازگشت به اردوگاه است یا مستحق اعدام؛ طرفه آن‌که این بازرفتن را بازگشتی هرگز نخواهد بود. بنابراین باید که اندیشه رفتن کرد و دل به گریختن سپرد. شرح التهاب و اضطراب ماجراهای فرار بماند در خود کتاب تا زیاده شود میل خوانندگان به خوانش آن.
بخش پایانی کتاب شرح جنگ و گریز‌های نویسنده برای یافتن آزادی و آسودگی چند صباح زندگی باقیست. او بعد از رسیدن به جنوب سرزمین کره، تلاش‌هایش برای استواری یک زندگی معمولی را آغاز می‌کند. در این بخش هرچند اندک، نویسنده اشاراتی به برخی رفتارهای بورژاوزی اهالی جنوب کرده و از آن انتقاد می‌کند. در جنوب هم اگر سر وضع بسامانی نداشته باشی و درس آن‌چنانی نخوانده باشی، بی‌مهری خواهی دیدی و تحقیر. وی اشاره می‌کند که هم‌آهنگ با قطار پر و سر صدای توسعه، اخلاق، سنت‌ها و پیوستگی‌های اجتماعی در جنوب رخت بسته و شهروندان با یکدیگر بی‌گانه‌اند. حرمتی بین کوچک و بزرگ نیست و تفرد و تنهایی با نسخه دیگری در جنوب هم در حال گسترش است. اگر در شمال فشار مرکزیت و خفقان و گستردگی خبر‌چینان، انسان را در خود فرو می‌شکند، در جنوب نیز، رفاه و رنگارنگی آن، امکان خلق فرصت‌های بهتر، آزمندی نوع بشر، فرصت یک‌رنگی و یگانگی را ایشان می‌گیرد.
پ.ن
مراد از  انتخاب این تصویر، گوشزد کردن قدرت روایت در شکل‌گیری روایت‌های یکسویه بود. چه در متن و چه در قاب
      
325

22

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.