یادداشت حسنیه صالحان
1402/6/21
انگار کن که مدتی هر شب نشستهای به تماشای فیلمی از آن سالهای دور. فیلمی شبیه در چشم باد. که برایت از کودکی شریف وقتی برادرش به دنیا میآید تا روزی که خود صاحب زن و فرزند شده است و روی دیوارهای زندان شاه روزها را روز شماری میکند میگوید. آقای علی اشرف درویشیان گرامی! یا بهتر است بگویم آقای شریف داوریشه عزیز ! چقدر خوب برایمان از کرمانشاه قدیم گفته اید. از کودکی تان. از بی بی و عمو الفت و دایی حامد و دایی سلیم. از پدری که روزگار یارش نبود و مادری که رنجها و تلخیها را به جان میخرید و خم به ابرو نمیآورد. چقدر زیبا شجاعت و مردانگی مردمان این دیار را به تصویر کشیده اید. دست مریزاد. فقط یادم باشد هر وقت خواستم خواندن این کتاب را به کسی توصیه کنم تاکید کنم که این کتاب را باید با تشریفات خواند. باید شبهای سرد زمستان زیر کرسی نشست و قاشق قاشق انار دانه شده را نوش جان کرد و شیرینی خط به خط این کتاب را با تمام وجود لمس کرد. کاش قبل از خواندن آن کسی هم این توصیه را به من میکرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.