یادداشت علی دائمی
📝 حرفِ دلِ سارتر از زبان اوریپید! ▪️«زنان تروا» بازگویی یکی از مشهورترین داستانهای اساطیری تاریخ است؛ روایت سقوط سرزمین تروا بهدست جنگجویان یونانی. اوریپید، نمایشنامهنویس یونانی، حدود ۴۰۰ سال پیش از میلاد، فتح تروا را از زاویهٔ دید زنان بازماندهٔ جنگ روایت کرد. ▪️ «زنان تروا»ی سارتر از لحاظ سبک و محتوا بسیار به اثر اوریپید شبیه است. شخصیت تالتیبیوس کار همان پیکهای تئاتر یونان را میکند که از وقایع مهم داستان (غالباً وقایع خونبار، خشن و دردناک) به شخصیتهای اصلی خبر میدهند. باقی شخصیتها مثل آندروماک، هکوب، منلائوس و هلن نیز همان شخصیتهای شناختهشدهٔ نمایشنامهٔ اوریپید هستند. سارتر حتی از گروه همسرایان نیز استفاده کرده است؛ برخلاف نمایش «مگسها» که الهگان انتقام به جای گروه همسرایان حضور داشتند و البته، وظیفهای متفاوت را برعهده گرفته بودند. ▪️ سارتر حتی بعضی از دیالوگهایش را عیناً از اوریپید برداشت کرده است. برای مثال اوریپید در «زنان تروا» میگوید: «آفرودیت نامیست که ما به شهوت میدهیم؛ آنگاه که افسار میدَرَد. نادانیِ مردان نامش آفرودیت است.» سارتر هم میگوید: «آن زمان که مردمان دیوانهٔ عشق میشوند، جنون خود را بازنمیشناسند و نامِ آفرودیت بر آن میگذارند.» ▪️ راستش را بخواهید، توقعِ این میزان وفاداری به اثر مرجع را نداشتم؛ چون سابقهٔ سارتر در نگارش نمایشنامههای تاریخی-اسطورهای نشان داده که او به دنبال روزآمد کردن داستانها و برقراری پیوند میان قصههای قدیمی با مسائل دنیای مدرن است. برای همین است که در «مگسها» و «شیطان و خدا» بهصراحت دربارهٔ بورژواها، دیکتاتورها، اشغال نظامی یا مرگ خدایان سخن میگوید. ▪️ پس چرا سارتر در این اثر به سبک تراژدی اوریپید وفادار است و آوردهٔ چندانی برای اثر اولیه ندارد؟ به نظر من دلیلِ وفاداریِ سارتر به اثر مشهور اوریپید، بهروز بودن و مترقی بودن درامهای اوریپید است. همه میدانند اوریپید در بین نمایشنامهنویسان یونان باستان، از زمانهٔ خود جلوتر است و مباحثی را مطرح میکند که قرنها بعد از دورهٔ حیاتش، همچنان بر سر زبانها و از دغدغههای اصلی جوامع مختلف است. فیالمثل اوریپید در «مدهآ» به حقوق زنان میپردازد یا در «زنان تروا» علیه جنگافروزی و استعمارگری یونانیان موضع میگیرد و نمایشنامهای در تضاد با تعصبات ناسیونالیستی مردم زمانهٔ خود مینویسد. بنابراین در فرآیند بازگویی روایت «زنان تروا» کار برای سارتر آسانتر است. سارتر به اثر مرجع وفادار است، چون میخواهد همان چیزهایی را بگوید که اوریپید قرنها پیش گفته است. ▪️ نظر مترجم دربارهٔ جنبههای کنایی متن و فاصلهای که مخاطب با جهان فکری شخصیتها دارد برایم جالب بود. صنعوی در مقدمهٔ ترجمهاش بیان میکند که در متن نمایشنامهٔ سارتر چیزی شبیه به آیرونی نهفته است؛ چیزی که در عین شباهت ظاهری به درامپردازی یونانیان، حس تباعد را میان مخاطبان امروزی با هستیشناسی و باورهای حاکم بر جهان نمایش ایجاد میکند. با این حال، او ادعا میکند که ترجمهٔ وفادارانهٔ درام سارتر نمیتواند این موضع انتقادی و حس تباعد را منتقل کند. راستش من هم با خواندن ترجمه، آن کیفیت کنایی را احساس نکردم. اگر قرار است به دنبال زاویهٔ سارتر با جبرگرایی حاکم بر تراژدی یونان باشیم، باید در گفتار شخصیتهایی مثل هکوب آن را پیدا کنیم، نه در سبک، اتمسفر یا لحن نمایشنامه. ▪️ خلاصه اینکه «زنان تروا»ی سارتر بسیار شبیه به نمایش اوریپید است. البته سارتر بیدلیل روی چنین نمایشی دست نگذاشته و میداند که متن اولیه حاوی دغدغههای فلسفی و سیاسی او دربارهٔ موضوعاتی مثل آزادی و اختیار، رابطهٔ انسان با خدایان، نتایج استعمارگری و غیره است. با این حال، باید از سارتر تشکر کرد؛ بابت خودداری از تلاشهای ناموفقش در روزآمد کردن نمایشنامه و نیز خودداری از تحمیل تزها و واگویههای فلسفی جدیدش به قصهای قدیمی.
39
(0/1000)
بهار
1403/02/05
2