یادداشت محمدامین علینژاد
6 روز پیش
بدترین و خطرناکترین چیزِ ممکن جهان، گفتن جملهی:( به من چه؟! به من ربطی نداره) است. این جنس حرفها، نزاع آدم با «آدمیت» خودشه، اطاعت از خودش نه به معنی بیطرفی و بهفکر خود بودنِ فردگرایانه، بلکه اطاعت و بندگیِ دونانسانی. بزدلی و عدم جرئت اینکه یکم خودمون رو به زحمت بندازیم و به «شر»هایی که دوروبرمون اتفاق میافته، نگیم به من چه! اگه آدما «خودشون» باشن-که نه حکم اخلاقیه، نه ارجاع به چیزی والاتر و تجویزی- صرفا اگه «بنده» نباشن، ظالم هیچ وقت حتی نمیتونه وجود داشته باشه. مسئله مبارزه نیست، صرفا اطاعت نکردنه! اینکه آیشمن میگفت: من مامور بودم و معذور، این رو با همون جنس ما هم روزی هزاربار میگیم و میشنویم! نه خیر، مامور نیستی! این «بندگی» رو کاملا «انتخاب »کردی و پرسیدن سوالی مثل:(چرا باید از فلسطین و مظلوم دفاع کنم؟) کاملا عبث و بیهوده است، چون آدم از بدیهیات نمیپرسه که! مثل این میمونه بگی: برام استدلال بیار که چرا باید نفس بکشم! چون «وجود» و «انسانیت» در «نافرمانی» هست و این یعنی مقابل اطاعت از خودت که میگه: کاری نداشته باش و زندگیت رو بکن معنی پیدا میکنه.
(0/1000)
نظرات
6 روز پیش
دنبال بندگی بودن و بندگی کردن، نیازی در ذات و فطرت آدمه و با تحققش (فرمان برداری) به آرامش و آسودگی خاطر می رسه؛ اما بعضی انسان ها به دلیل عدم آگاهی از حقیقت، این نیاز رو در مسیری غلط ارضاء می کنن و خواه، ناخواه، نتیجه، دوری بیشتر از انسانیت میشه.
2
1
4 روز پیش
در هر صورت "مسیر غلط" هر چیزی می تونه باشه، چه نفس و چه طاغوت. در مورد بند آخر، حقیقتا متوجه منظور نشدم؛ اطاعت حقیقی جدا از بندگی هست؟!! @Mohammadaminoni
0
4 روز پیش
به نظرم گزاره «به من چه» واکنش طغیانی انسان مدرن علیه وجدانشه که شعله میکشه. وجدان انسان کوچیکی که قادر به تغییر دادن هیچ چیز نیست و حتی نمیتونه یه آجر از این سازه رو جا به جا کنه چرا که همه چی دوباره از اول ساخته میشه همونطور که بود. در نهایت این شعله ریشه هیچ ظلمی رو نمی خشکونه و فقط وجود همون انسان کوچیک رو میسوزونه. کرختی عاطفی یا «بلاسی» که زیمل هم در موردش صحبت میکنه سپریه که انسان مدرن برای خودش میسازه برای اینکه درد ناشی از اون سوختن رو نفهمه. چی میشه انسانی که یه زمانی برای فلان عضو قبیله اش که اصلا شناختی بهش نداشت شمشیر میکشید و از جان اش میگذشت الان به این وضع دچار میشه؟ چون دنیایی که درش زندگی میکنه برای کنشگری اش یه مختصاتی تعیین کرده و فراتر از اون مرزها «نمیتونه» کاری کنه. نمیتونه اما بالعکسِ گذشته، آگاهی اش از اون مرزها فراتر میره . دیگه نهایت آگاهی اش به ظلم هایی که تو قبیله اش میشه نیست بلکه از ظلمی که به قربانی های جفری اپستین شده تا ایغورهای چین آگاهه اما همچنان «نمیتونه» بنابراین چنین واکنش طغیانی ازش برمیاد.
1
1
محمدامین علینژاد
5 روز پیش
0