یادداشت ناصر حافظی مطلق
1403/10/22
آنا كارنينا ۱) "آنا كارنينا" داستان بلندي است نوشتۀ "لف تالستوي" كه ابتدا در بازۀ سالهاي 1875 تا 1877 ميلادي به شكل ضميمۀ روزنامه چاپ شد. تاكنون بيش از شش مترجم اين داستان را به زبان فارسي برگرداندهاند و بيش از ۸ اقتباس سينمايي از روي آن ساختهشده است. در بسياري از فهرستهای مرتبط با برترين رمانهاي تمام اعصار، نام "آنا كارنينا" در زمرۀ چند نام ابتدايي است. سير زندگي شخصيتهاي اين داستان و اتفاقات آن در بسياري از جزئيات، فراتر از مكان و زمان است و نوعي حس تجربۀ مشترك و همگاني را تداعي ميكند. توصيف عشق نافرجام و غيراخلاقي شخصيت اصلي يعني خود "آنا كارنينا" به شكل غيرمستقيم حاوي اين پيام است كه هر انساني بايد احتمال تجربهاي مشابه را براي خود متصور شود. ۲) ادبيات رئاليستي يا واقعگرايانه كه به روایتی نقدي محكم بر مكتب رمانتيك هم محسوب ميشود، رسالتي براي خود قائل بود كه مانند آيينهاي بی لک و تمامعيار واقعيت اجتماعي را منعكس كند، بدون آنكه برخي از جنبههاي زندگي بشري را از بقيه پررنگتر سازد و يا به برخي اهميت و ارزش والاتري بدهد. در كنار تمام ويژگيهاي شاخص مكتب رئاليسم كه نويسندگان بزرگي در سراسر جهان عرضه نمود، شايد بتوان نوعي مبارزه ملايم و مؤثر سياسي را هم برشمرد كه هدف آن تعديل و حتي براندازي نظام طبقاتي، فقر، اشرافزادگي، بيعدالتي و بياخلاقي بود. رئاليستها صرفاً با قلم ارزشمندي كه واقعيات را مانند تصويري بدون دستکاری به همگان نشان ميداد، پرده از بيخرديها و پليديهاي فرادستان و مشكلات و مصيبتهاي فرودستان برميداشتند. رمان "آنا كارنينا" را بايد از زاويۀ ديد ادبيات واقعگرا نگريست كه نه در آن اغراق رمانتيك عشق و عاشقي وجود دارد و نه ابهام ادبيات مدرن و نه هجو ادبيات پسامدرن. تنها بازنمايي زندگي چندسالۀ انسانهايي عادي و تا حد قابلقبولي متمول در روسيۀ تزاري اواخر سدۀ نوزدهم است كه به شكلي هنرمندانه به تصوير كشيده شده و از آن مهمتر شرح مشخصههايي بشري در قالب داستاني رئاليستي است كه نهفقط متعلق به زمان و مكان خاصي نيستند، كه جهاني و هميشگياند. ۳) "تالستوي" اگرچه قلمي رئاليستي دارد، اما در "آنا كارنينا" صورتي ابتدايي از "گفتگوي دروني" و "جريان سيال ذهن" را هم به كار ميبندد، كاربستهايي كه بعداً در ادبيات مدرنيستي كه خود نقد و بديلي بر مكتب واقعگرايي بود، به شكل پيشرفتهتري به مشخصههاي اصلي اثر ادبي تبديل شدند. بسياري معتقدند شخصيت "كنستانتين لوين" در رمان "آنا كارنينا" بازنمايي خود "تالستوي" است. در صورت پذيرش چنين ايدهاي بايد پذيرفت كه اين صاحبنظران نكتۀ مهمتري را از قلم انداختهاند: شخصيت "نيكلاي لوين"، برادر دائمالخمر و خلوضع "كنستانتين" كه از فاحشهخانه معشوقه برگزيده و تعادل عصبي ندارد، منتقد سرسخت نظام تزاري است و تمايلي به گرايشهاي سوسياليستي دارد، و درنهایت در فلاكت و تنگدستي فوت ميكند، نمادي از خود كشور روسيه است. "كنستانتين" كه مردي در تطور و رشد است ميانۀ خوبي با برادرش ندارد، اما نميتواند اين برادر بزرگ را (كه در اقتدار و مديريت هيچ شباهتي به برادر بزرگ داستان 1984 اثر جرج اورول ندارد) ناديده بگيرد و تا لحظۀ آخر نگران و پرستار اوست. بين اين دو برادر جدلهاي كلامي زيادي رخ ميدهد، اما از ابتدا مشخص است كه "نيكلاي" در حال احتضار تدريجي است. اين رابطۀ بين دو برادر تصويري است از رابطۀ ميان خود نويسنده و كشور در حال احتضار روسيه تزاري. ۴) "ولاديمير نابوكُف" در كتاب "درسگفتارهاي ادبيات روس" (ترجمۀ فرزانه طاهري در انتشارات نيلوفر)، كه يك فصل كامل را به "آنا كارنينا" اختصاص داده، داستاني نقل ميكند كه "تالستوي" در روزي ملالآور در ايام پيري، سالها پس از دست كشيدن از رماننويسي، چشمش به كتابي افتاد و از نیمه شروع به خواندن كرد. او كتاب را بسيار پسنديد. سپس بهعنوان كتاب نگاه كرد و اين را ديد: "آنا كارنينا" نوشتۀ "لف تالستوي". "سروش حبيبي" در ابتداي ترجمۀ خودش از كتاب "آنا كارنينا" مقدمهاي خواندني دارد كه مضمون بخشي از آن رابطۀ زبان و تفكر است و بديهي است كه "تالستوي" و اين اثر سترگ يعني "آنا كارنينا" را بايد يكي از مصداقهاي تجلي نظام انديشه در زبان دانست. و سرانجام "آنا كارنينا" خود را به زير قطار پرت ميكند، اما اين قطار، قطار زمان است كه بهسوی ما میآید و عبور ميكند و "آنا" را در برابر چشمان ما به آينده ميبرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.