یادداشت زینب شاهسواری

        توی شلوغی این شهر، که آدم‌ها به قدر دستاورد‌هایشان صاحب جایگاه و اعتبارند، زن‌هایی هستند که بهترین سال‌های عمرشان را روی صندلی‌های ناراحت اتاق انتظار دکترهای زنان گذرانده‌اند. زن‌هایی که تجسم مبارزه، قدرت و صبر هستند، اما هیچ‌وقت کسی از آن‌ها بابت چیزی که هستند و تلاشی که می‌کنند قدردانی نمی‌کند. زن‌هایی که جسم و روح‌شان توی این مبارزه، زخم برداشته، اما تسلیم نمی‌شوند. همدیگر را دلداری می‌دهند. همدیگر را دعوت می‌کنند به ناامید نشدن. چشم‌شان اول به آسمان است و بعد به دهان دکتر‌ها. زن‌هایی که می‌خندند و از کارهای کرده و نکرده، و از راه‌های رفته و نرفته‌شان در این جنگ، حرف می‌زنند. اما فقط خدا می‌داند که پشت این خنده‌ها، چقدر اشک خوابیده. حرف‌هایی که هرجایی نمی‌توان گفت‌شان و هر کسی محرم شنیدن‌شان نیست.
گورهای بی سنگ، گوشه‌ای است از رنج مقدس و نادیده‌ای که این زن‌ها بی هیچ چشم‌داشتی، به تنهایی به دوش می‌کشند. نه توقع تقدیر و تشکر توی همایش‌ها را دارند، نه انتظار دعوت شدن به برنامه‌های تلویزیونی‌. نه امید به حمایت دولت دارند و نه حتی همدلی آدم‌ها.
این زن‌ها برای من حیرت‌انگیزند، بزرگ و محترم. 
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.