یادداشت مینا

مینا

مینا

دیروز

        این داستان بخشی از کتاب دوبلینی‌هاست (Dubliners) که به صورت جداگونه هم چاپ شده. و با اینکه مثل باقی کارای جویس (مثلاً اولیس و چهره‌ی مرد هنرمند در جوانی، که هنوز نخوندمشون) کاملاً از سبک جریان سیال ذهن پیروی نمی‌کنه، ولی بخش‌هایی از داستان مخصوصاً افکار و احساسات نقش اصلی داستان یعنی گِیبْری‌یل کانْروی تو همین سبک نوشته شده و با این حال کتاب بسیار راحت‌خوانه و ابداً سختی خوندن کتابای سبک جریان سیال ذهن رو نداره.

*هشدار اسپویل*
کتاب داستان خاصی نداره. مردی میانسال با نام گِیبْری‌یل و خانمش گرتا برای مهمونی سال نو به خونه‌ی خاله‌های گِیبْری‌یل میرن و کل داستان تو همون چند ساعت مهمونی می‌گذره. اتفاق خاصی نمیفته ولی ابداً خسته کننده نیست.  از تم‌هایی که تو کتاب پررنگن یکی تفاوت نسل قدیم و نسل جدید ایرلندی‌های اون زمانه، و همین میشه دست‌مایه‌ی افکار گِیبْری‌یل و اینکه دائماً تفاوت دیدگاه خودش با نسل جدید رو احساس کنه؛ مثلا در برخورد با دختر خدمتکار خونه لی‌لی، یا در جدل کلامیش با دوشیزه آیورز که گِیبْری‌یل رو با سوال و جواب‌هاش به نقطه‌ای می‌رسونه که با تندی بگه: «راستش را بخواهید، حالم از کشور خودم بهم می‌خورد، حالم بهم می‌خورد!» و دوشیزه آیورز با گفتن اینکه گِیبْری‌یل «انگلیسی‌پرست»ه، اون رو تمسخر و یا متهم می‌کنه.

درون‌مایه‌ی دیگه‌ی کتاب مرگه. جایی هست در آخر داستان که گِیبْری‌یل با خودش میگه «همه‌شان یکی یکی شبح می‌شوند» و به پیری خاله‌هاش، خودش و زنش فکر می‌کنه و اینکه همگی روزی «عالم ملموس» زندگان رو ترک می‌کنن و در «عالم بی‌نام و نشان و ناملموس» مردگان محو می‌شن. و در این میان حتی تم عشق هم میاد وسط. عشقی که پسر نوجوونی روزگاری به گرتا داشته و بخاطر همین عشق هم می‌میره. گرتا چشمان اون پسر جوون رو به یاد میاره و همین اون پسر رو با اینکه سال‌هاست مرده، زنده نگه می‌داره.
*پایان اسپویل*

ترجمه‌ی کتاب از خانم نسرین طباطباییه که خیلی خوب و روون بود و مشکلی باهاش نداشتم. و حالا که این کتابو خوندم، فکر می‌کنم جرأت اینو پیدا کردم که برم سراغ چهره‌ی مرد هنرمند در جوانی! به قول خارجکیا: «ویش می لاک!»
      
17

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.