یادداشت محمدقائم خانی
1402/3/2
وقوع قحطی و شیوع بیماریهای مرگبار، که در این سالها بیشتر به دلیل هرج و مرج و غارت منابع غذایی از سوی نیروهای درگیر شدت گرفته بود، اندک توان مردم را گرفت و صدهاهزار نفر را به کام مرگ فرستاد. در این شرایط دولت و مجلس نیز گرفتار اختلافهای داخلی و درگیریهای حزبی و جناحی بودند. نمایندگان در هر فرصتی نخست وزیران را استیضاح میکردند و به همین دلیل، عمر کابینهها بسیار کوتاه بود و در عمل فرصت برنامهریزی و سیاستگذاری فراهم نبود... در این شرایط کشور در آستانه فروپاشی قرار داشت و همگان فقدان قدرتی را که سد راه فروپاشی شود احساس میکردند. متأسفانه ما در ایران به صورت عموم، تمایزی ویژه بین کودتای 3 اسفند و ماجرای مشروطه می گذاریم اما به این توجه نداریم که بنیان آن همه توحش در اتفاقات پایانی مشروطه (و به ویژه با نقش آفرینی سفارت بریتانیا) گذاشته شد. ما نیاز به خواندن تاریخ داریم تا دوباره همچون 95 سال پیش آن چیزی را اعلام نکنیم که در نشریه نامه فرنگستان (که از 1303 در برلین منتشر میشد آمده است): «در محیطی که در صد نفر آن به زحمت یک نفر سواد فارسی دارد چگونه میتوان تکیه به اکثریت و حکومت پارلمانی نمود... رسالت روشنفکران نه دفاع از آزادی که سلب آزادی از تودههاست.» و با توهین به مردم، نسخه استبداد و اعمال فشار و تحمیل یک سب خاص از زندگی را بپیچیم. تا جایی که آشکار و عریان طرحی را پی بگیریم که مشفق کاظمی، سردبیر نامه فرنگستان که در برلین منتشر میشد، در شماره اول آن (درباره هدفهای مجله) اعلام کرد: «ما میخواهیم ایران را اروپایی نماییم. ما میخواهیم سیل تمدن جدید را به طرف ایران جریان دهیم. ما میخواهیم با حفظ مزایای اخلاقی ذاتی ایران، این سخن بزرگ را به کار ببندیم: ایران باید روحاً، جسماً، ظاهراً، باطناً فرنگیمآب شود. وقتی متفکر ما نفهمد که من نمی توانم روحاً، جسماً، ظاهراً، باطناً مانند یک نفر دیگر بشوم، مگر این که از بین بروم تا او شبیه خودش را با دستان خودش بسازد، چه انتظاری از مدیران و مسئولان و اهالی رسانه می رود؟
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.