یادداشت
1402/12/25
3.4
31
▪️یه داستان کوتاه اجتماعی خیلی کوتاه بود در مورد یه مادر که بنا به شرایط الان زندگیش، باید انتخاب کنه با بچه سه سالهاش چکار کنه؛ و تصمیمی که در نهایت میگیره . داستان به پیامدهای طلاق برای زندگی مشترک جدید و فرزندی که از ازدواج قبلی مونده اشاره میکنه. ▪️نظر شخصیم: با دیدن تعداد صفحاتش، انتظار نداشتم بتونم چیز زیادی از محتواش بردارم و قرار بود فقط چشمهام رو از روی متن عبور بدم! امااااا... آنقدر برای همون مدت کوتاهی که خوندنش طول کشید، احساساتم رو درگیر کرد که اشکم در اومد. تلخ بود اما دوست داشتم. ▪️نقل قول: «یک زن چشم و گوش بسته، مثل من، غیر از این چیز دیگری به فکرش نمیرسید. نه جایی را بلد بودم، نه راه و چارهای میدانستم.» «خود من هم وقتی کلاهم را قاضی میکردم، به او حق میدادم.» «مادل من تخمه نمیخوام. تیسمیس میخوام.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.