یادداشت maedeh
1404/2/20
بار دیگر،شهری که دوست میداشتم شیوهی نگارش نادر ابراهیمی در این کتاب برایم عمیقاً دلنشین است؛ راوی، اندیشهها و خاطراتش را در زمان و مکانهایی گوناگون میپراکند و از هر برههای، زخمهای بر دل میزند. جانمایهی کتاب، نوستالژیِ شیرینِ کودکیست؛ عشقی کودکانه که از دل بزرگسالی سر برآورده و خواننده را در خیال صمیمیتِ نابِ آن روزگار غرق میکند. همین، این کتاب را برایم خاص و مرا مجذوب کرده است. دو بار پیاپی خواندمش، بیآنکه خسته شوم. مطمئنم چندین بار دیگر هم خواهم خواندش، بیهیچ ملالی. برایم یک تجربه بود؛ تجربهی زیستن در لابهلای کلمات یک عاشقِ تنها، در شهری که دیگر نیست، با زنی که انگار هیچوقت نبوده... شخصیت هلیا، معشوق گمشدهی راوی، نه شکل میگیرد، نه عمیق میشود. او تنها نامیست در سایهی کلماتِ عاشق. نه آنقدر میشناسیمش که همدل شویم، نه آنقدر غریبه است که فراموشش کنیم. هلیا بیش از آنکه «کسی» باشد، «چیزی»ست: استعارهای از خاطره، از گذشته، از آنچه از دست رفته. راوی نیز چنان در واژههای خودش غرق است که گاه احساس میشود این عشق، تنها بازتابی از درون خود اوست، نه پیوندی میان دو انسان. این کتاب بیش از آنکه روایتی از عشق باشد، آیینهایست برای آنهایی که دلتنگی را زیستهاند. برای آنهایی که هنوز تکههایی از خودشان را در خیابانی قدیمی، در نامهای نانوشته، یا در چشمهایی که دیگر نیستند جا گذاشتهاند و شاید دلیل اینکه اینهمه درگیرم کرد، همین باشد؛ گویی این منم در در دل داستان. من هم یکی از همان آدمهام که دلتنگی را زندگی کردهام... روایتش درون من نشسته است؛ من هلیا هستم و چشمانم خیس از اشک. من هلیا نیستم و قلبم پر از غم. من همین حالا هم بوی مربای بهارنارنج را حس میکنم. من باغچهای هستم که خراب شده، و گلهایی که از بین رفتهاند. مهر در خاکم رویید، ولی مرا بیل زدند و از مهر خالی شدم. من همین حالا هم تکهای از وجودم را درون پروانههای داستان جا گذاشتهام. من همین حالا هم نامه شدهام و در راه رسیدن به دستانِ ناپیدایِ هلیا هستم؛ که شاید بخواندم و شاید هم نخواند. که اگر خواند، چه بهتر؛ و اگر هم نخواند، بگذارد درون آب راهی شوم... و شاید راهی پیدا کنم به قلب معشوقی که دیگر عاشقش را نمییابد. این کتاب، زمزمهایست بلند، یادبودی از شهری که دیگر نیست، عشقی که دور شده، و مردی که تنها مانده. کتابی که باید با جان و دل خواندش، نه فقط با چشم و ذهن.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.