یادداشت ساناز مهدوی
1403/12/7
در نگاه به تصاویر به یادگار مونده از یحیی سنوار، توامان میشه صبر و خرد یه مرد مو سپید کرده، چالاکی و شادابی یه جوان آرمانگرای شجاع و سینه سپر کرده، و معصومیت و امید سرشار یه کودک رو دید. داستان پر شخصیتی هم که این شهید عزیز نوشته، وسعت روحش و زوایای مختلف وجودیاش رو نشون میده. الهامبخشترین فصل کتاب، برای من فصلی بود که راوی یعنی "احمد" در سنی که آرمان فلسطینیاش درحال شکلگیریه و روی لبه و مرز باریک بین ملیگرایی محض و اسلامگرایی حرکت میکنه، یه سفر کوتاه و اردومانند همراه با راهنما به مسجدالاقصی میره. بسیار حال زیبایی داشت این فصل. ترجمه کتاب، بهخصوص فصلهای اولیه، ویراستاری خوبی نداره و حتی فعل و فاعل جملاتش بهطرز تاسفبرانگیزی جابهجاست و مشخصه قصد دشتن اولین نشری باشن که خار و میخک رو چاپ میکنن. اما ترجمه و مترجم از نظر لحنی که انتخاب کرده و فضای عربی و رنگآمیزی فلسطینیای که برای گفتارش،در نظر گرفته و به مرور برای خواننده بهخوبی جا میافته، متن زیبایی رو برای خواننده ساخته. من از کیفیت اونیکی ترجمه کتاب خبری ندارم؛ اما اگه از اول ایرادات متنی که خوندم رو میدونستم، بازم همین ترجمه رو بهخاطر حالوهوای لحنش انتخاب میکردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.