یادداشت محمدامین اکبری

فصل پنجم: سکوت
        به نام او

سالها پیش، بیش از ده سال پیش، این کتاب را خوانده بودم. به گمانم اولین داستانی بود که از بایرامی می‌خواندم. همان موقع هم خیلی جذب کتاب شدم و آن را اثری پرکشش و خواندنی دیدم. و بعد از آن چندین داستان دیگر از بایرامی خواندم و او را یکی از نویسندگان محبوبم یافتم. این‌بار هم که خواندم، ارادتم به این کتاب نه تنها کم نشد بلکه فزونی پیدا کرد.

«فصل پنجم؛ سکوت» داستانی است که همه‌چیزش بقاعده و درست است. هم بن‌مایه داستانی، هم نوع روایت، هم فصل‌بندی‌ کتاب و هم مضمونی که می‌توانست شعارزده باشد ولی آن‌قدر درست درآمده که ذره‌ای این حس را به مخاطب نمی‌دهد. این رمان هم نوجوانانه است هم به ادبیات انقلاب مربوط می‌شود و هم زیرمجموعه ادبیات جنایی.

راوی اثر که نوجوانی از محله‌های پایین تهران است ناخواسته درگیر جریان مبارزاتی علیه رژیم شاه می‌شود و پایش به ماجراهای گوناگونی باز می‌شود. هنر اصلی بایرامی در فصل‌بندی کتاب و ذره ذره در اختیار قرار دادن اطلاعات توسط راوی تا به انتهای رمان است. راویی که اتفاقا صادق نیست و چپ و راست تکه‌کلامش این است: «دروغ تو کار ما نیست.» همین تکنیک به‌ظاهر ساده «فصل پنجم؛ سکوت» را به کتابی ساختمند و سر و شکل‌دار تبدیل کرده که نمونه‌اش در داستان فارسی زیاد نیست.
      
20

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.