یادداشت محمد میرزایی
1403/8/14
رمان "قمارباز" اثر فئودور داستایفسکی، به ترجمه سروش حبیبی است که پیرامون قمار و تاثیرات آن بر فرد و جامعه سخن میگوید شخصیت اصلی رمان، مردی به نام الکسی ایوانوویچ است که داستان را روایت میکند. قمار مقولهای است که با تخدیر و افیون خود مغزها را ایستا نموده و به انحلال میکشاند. به تعبیر داستایفسکی " کسی که در این راه قدم گذاشت به آن میماند که با سورتمهای از سراشیب برفپوش کوهی فرو لغزد. پیوسته بر سرعتش افزوده میشود..." و یا "روح آدمیزاد، بعد از چشیدن این همه احساسهای تند، دیگر سیری نمیشناسد و بهعکس تشنگیاش تیزتر میشود و خواهان احساسهای تند دیگری است، احساسهایی هرچه شدیدتر و تندتر تا آنکه پاک از رمق خالی شود". اما جامعه ای که به سوی قمار روی آورد، مفهوم کار و تلاش در آن رنگ میبازد و به سطح «گردهمایی مشتی معتاد مصرفگر» تنزل مییابد. داستایفسکی در این رمان نیز، به مانند رمانک "نازنین" مساله عشق و نفرت و تناقضات احساسی را مطرح میکند. معشوقهٔ الکسی که پولینا نام دارد، در عین اینکه به الکسی علاقه دارد، او را تحقیر میکند و از خود میراند. من دو سوم ابتدایی کتاب را به صورت متنی خواندم و بقیه را با خوانش فوق العاده زیبای آرمان سلطانزاده...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.