یادداشت زینب لطفعلی‌خانی

        داستان یک دختر که یاد می‌گیرد خودش اتاقش را تمیز کند به واسطه‌ی یک مادر عصبانی! آخر سر هم بر خلاف عنوان کتاب، هیچ فرفره‌ی کاغذی‌ای درست نمی‌کند، و پدرش هم از راه می‌رسد و شکولات می‌خورد و آشفالش را پرت می‌کند طرف سطل که در آن نمی‌افتد و دختر که حالا نظافت کردن را یاد گرفته، آن را بر می‌داد و در سطل می‌اندازد و اینجاست که تبدیل به یک «دختر خوب» می‌شود. 😐
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.