یادداشت کارآگاه اکبر شبروز

        واقعا واقعا لذتبخش بود.
و بعد از پایان کتاب چقدر برای خودم افسوس می خورم و چقدر دلم احوال موقع رو میخواد.
خلاصه بخوان بگم، آدمای توی این کتاب اینجوری دسته بندی شدن:

۱- کسایی که جلوی چشمشون رو تعصب گرفته(نسبت به قبیله، قدرت و اعتبار از طرف اشراف)، معمولا هم زرنگن.

۲-کسایی که دل و عقلشون با حقه ولی وارد عمل نمی شن و بیشتر نقش راهنما رو دارن.

۳- افراد رقیق القلبی که از همون اول دلشون در طرف حق می جوشیده.

۴- افراد فهیمی که رغبت بودن داخل جبهه ی حق رو دارن اما توسط یه سری مجامع و اطرافیانشون گیر افتادن و تضعیف میشن.

۵-اونایی که به صورت کلی وسط ماجرا دنبال اینن که هرجور شده مردم رو به سپاه خودشون اضافه کنن(اغلب با وعده های مادی)

۶- این دسته چیزی برای از دست دادن ندارن، کاااملا وارد عمل میشن و می‌خوان بقیه رو هم آگاه کنن، اما طرد میشن و توی ذهن مردم مجنون.

۷- و در آخر کسایی که ادعا دارن همراه امام و پیرو خدا ان، ولی از طرفی هم فقط توی خونه هاشون نشستن و با وجود توانایی برای جنگ، فقط نماز و قرآن بار می کنن. به قول موقع، تو بمان و سجاده پاره کن، ما که رفتیم.
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.