یادداشت Mohammad Taheri
1404/5/24
للباقی خاطراتی دست نوشت از حاج قاسم عزیز که با دست مجروحش از ابتدای زندگیش تا ابتدای انقلاب نوشته است. اول کتاب دخترش می گوید با این که وقت پدر کامل پر بود و همه کارهایش روی نظم و برنامه ریزی و متمرکز بر روی کار اصلیش، اما کتاب خواندن و نوشتن را هیچ وقت ترک نمی کرد. در این کتاب حاج قاسم نشان می دهد که چه زندگی سختی در کودکی داشته است و چه سر نترسی. برای آن که قرض پدرش را بدهد و پدرش به زندان نرود با آن سن کم برای اولین بار به کرمان می رود و شگفتی های شهر را برای اولین بار می بیند؛ می رود و برای کار به این و آن رو می زند و بالاخره کار پیدا می کند و بعد مدتی وضعش خوب می شود؛ به طوری که هم قرض های پدر را می دهد و هم برای خانواده کلی هدیه می خرد. ورودش به داستان انقلاب هم با شجاعت بوده است. این کتاب را وقتی برای پدر و مادرم می خواندم کلی لذت می بردند چرا که خاطرات مشترکی داشتند. خدای عزیز اگر بخواهد کودکی عشایر از روستاهای دورافتاده قنات ملک رابر کرمان، دنیا را تکان می دهد. من کان یرید العزه فلله عزه جمیعا للحق
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.