یادداشت فاطمه

فاطمه

فاطمه

1403/4/24

همسایه ها
 برای همسا
         برای همسایه‌ها...

کاش هنوز حوالی ایوان رحیم خرکچی درست کنار همان دیوار طبله کرده به نظاره ایستاده بودم. 
و کاش بلور خانم کمی تخمه ژاپنی به من داده بود و یا می‌توانستم برای دلِ زخم خورده‌ی عمو بندر مرحمی باشم.
همسایه‌ها برایم قابل لمس بود با فراز و نشیبش احساسات من هم زیر و رو میشد تک تک جزئیات مرا بیشتر و بیشتر شیفته‌ی همسایه‌ها می‌کرد از سبیل تاب‌دار  پسر خاله رعنا تا چشمان گستاخ لیلا و کله‌ی ناصر ابدی که گوشت اضافه آورده بود. 
تنها کمی پایانش مرا از خروش انداخت.
با همسایه‌ها زیستم، دلم برای تک تکشان تنگ می‌شود...
      
404

35

(0/1000)

نظرات

عاطفه

عاطفه

1403/4/24

این یادداشت باعث شد شوق بیشتری برای خوندن این کتاب داشته باشمم

1