یادداشت فاطمه مرادی
1404/3/27
_ تجربهٔ آدمها مبنای قضاوت و استناد نیست! این جمله را دوستی گفت که سالها در فضای آکادمیک نفس کشیده و به نظم و چهارچوبهای علمی باور دارد. زمانی آن را به زبان آورد که اولین روایتنویسیام از تجربهٔ طلاق را برایش خواندم. تجربهای که برای من زیسته و التیامبخش بود، اما برای او صرفاً روایتی بیپشتوانه تلقی شد. گفت این موج تازه راهافتاده که همه دنبال تجربهنگاری افتادهاند، چیزی جز رزومهسازی نیست؛ کاری سطحی، خودمحور و میانمایه. بهجای آنکه بر تحقیق و تحلیل تکیه کند، صرفاً دردِ بیواسطه را فریاد میزند. ناراحت نشدم. دفاع هم نکردم. فقط شنیدم. اما در درونم چیزی آرام و عمیق حرکت کرد. حسی که میگفت باید بیشتر یاد بگیرم. بیشتر بخوانم. بفهمم تجربه چیست و چطور میشود آن را از سطح شخصی، به سطحی جمعی رساند. از همان روز، سه سال تمام خودم را غرق کتابها کردم. روایتها را خواندم، تحلیلها را دنبال کردم. با رواندرمانگرها، روانپزشکان، روانشناسان و حتی اساتید دانشگاهی گفتوگو کردم. همهٔ آنها با زبانی متفاوت، اما در نهایت به یک معنا اشاره میکردند: «تجربهٔ زیسته اگر درست و دقیق روایت شود، میتواند مبنایی برای آگاهیدادن باشد. نه فقط به بیماران یا تجربهکنندگان، بلکه به خانوادههایشان، به دانشجویان، به درمانگران، و حتی به سیستمهای آموزشی.» همهٔ این مسیر فکری وقتی برایم قوام گرفت که «خانبوم» را خواندم. «خانبوم» فقط روایت جدایی و طلاق آدمها نیست. یک آینهٔ هزار تکه است؛ آینهای که در هر تکهاش میتوان تصویر اجتماع، فرهنگ، سیاست و حقوق، اقتصاد، روان آدمها، خردهفرهنگهای متناقض و بحرانهای پنهانشده را دید. در این کتاب، طلاق فقط یک موضوع نیست؛ یک منشور است برای دیدن لایههای پنهان درد و ساختار. روایتهایش مثل تکههای یک پازلاند که با کنار هم نشستنشان، تصویری واضح از یک جامعهٔ درگیر، شکل میگیرد. این کتاب میتواند نشان دهد که عرفهای غلط چطور سرنوشت را عوض میکنند. میتواند ترومای یک مادر را که سالها در جانش مانده و ناخواسته به فرزندش منتقل کرده، بهروشنی آشکار کند. میتواند ساختارهای فرسوده و اصلاحنشدهٔ اجتماعی را، که مثل زخم چرکینی زیر پوست زندگی جریان دارند، بیپرده و بیاغراق نمایش دهد. خانبوم، ناقوسی است برای بیدار شدن. میگوید: مسیرهایی که آمدهایم، همه درست نبوده. باید ایستاد. بازنگری کرد. حتی برگشت. من این کتاب را بهشدت دوست داشتم. هم بهخاطر موضوعش، که با تجربهٔ زیستهٔ خودم همصدا بود، و هم بهخاطر زبان روان و صمیمیاش که باعث میشد از متن جدا نشوی. چینش روایتها سنجیده بود؛ کشش و تعلیق کافی داشت، اما اغراق نمیکرد. خوشخوان،خواندنی و ضربهزن. و از همه مهمتر، من با تکتک شخصیتها احساس نزدیکی کردم. گویی هر روایت، تکهای از من بود که سالها در درونم مانده و حالا از زبان دیگری گفته میشد. نکتهای مثبت که میدانم به دلیل همدلی و نزدیکی نویسنده، فاطمهسادات موسوی با تکتک سوژههایش بوده، آنقدر زیاد که انگار صدایی واحدند. همین تجربهٔ شخصیِ عمیق باعث شد به این باور برسم: «روایت، اگر درست روایت شود، نهتنها میتواند مبنای استناد و قضاوت باشد، بلکه میتواند به اصلاح و درمان هم کمک کند.» کتاب «خانبوم» را بخوانید. نه فقط برای دانستن تجربهٔ دیگران، بلکه برای بازشناسی خودتان، در آینهای که بیپرده روبهرویتان قرار گرفته است.
(0/1000)
نظرات
1404/3/27
اینکه یک نویسنده و پژوهشگر از خانبوم بگوید و بنویسد برای من بسیار قابل قدردانی است. خوشحالم که توانستید با روایتهای کتاب احساس قرابت کنید خانم مرادی بزرگوار 🤍
1
0
فاطمه مرادی
1404/3/27
1