یادداشت فاطمه مرادی★-
1404/7/20 - 18:13

به نام خدای امینِ مسلمانان و حیدرکرار خیبر شکن! در روزگاری غرق در تکنولوژی و اینترنت و فضای مجازی من کتابی را یافتم و ورق زدم و ورق زدنش مساوی بود با چرخش در دل گردابی پاکیزه و کشیده شدن در بیابان عربستان. تا به خود آمدم خود را غرق خواب عبدالمطلب دیدم و هاحر دوید و عبد المطلب دوید و چشمهای من هم دوید و بعد کم کم بوی مشک و گل محمدی در بینیم پیچید و من وصی خدا را به یقین دیدم و حس کردم. انگار که از هاشمیان باشم.. سالها مشاهده میکردم جریانات زندگیهای متفاوتی را و چقدر این حضور شیرین را کنار بانوی دوعالم و وصی خدا و وصی رسولش دوست داشتم. من با اضطرابهای عبدالمطلب و ابوطالب و حمزه و جعفر اضطراب گرفتم، با شادیشان شاد شدم و عطر زندگی در حضور پیامبر و وصیش را چیشدم. --- واقعا باورم نمیشه وای خدای من! اینجا جاشه هم از نویسنده هم از تمام عواملی که در چاپ این کتاب دست داشتن تشکر کنم و هم بگم من یه شاهکار خوندم. به یقین چیزی جز شاهکار نبود! تمام ویژگیهای لازم برای یک رمان تاریخی رو داشت. زاویه دید و راوی مدام تغییر میکرد اما این اصلا به داستان آسیبی نمیزد و جریان توی چارچوب پیش میرفت و چه زیبا آخر هر داستانی به امام علی ختم میشد. به صورتی زیبا و عارفانه که خسته نشی و مدام منتظر اون پایانا باشی. « به امین بگو دوستش دارم» .. تحربهی خیلی شیرین و زیبایی برای من بود و امیدوارم کتابایی همانند این کتاب رو به فزونی برن.🥹
(0/1000)
فاطمه مرادی★-
4 روز پیش
0