یادداشت نسرین مختاری

        مردی که از گردن به پایین هیچ حرکتی نداشت، فقط چشم‌ها و لبخندش زنده بود. مادری پیر که هفده سال عاشقانه پرستاری‌اش کرد. همه فکر می‌کردند زندگی‌اش خلاصه می‌شود در تختی کوچک و چهاردیواری خانه. اما روزی دختری جوان، بی‌پروا ایستاد و گفت: «من می‌خواهم همسر او باشم...»
این کتاب، روایت واقعی یک جانباز نخاعی است؛ داستانی از صبر، عشق، امید و معجزه‌ای به نام اراده انسان. کتابی که با هر صفحه‌اش یاد می‌گیری «زندگی، حتی روی تخت هم ادامه دارد».
      
84

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.