یادداشت دریا
1404/6/19
یادداشت سال ۱۴۰۱: بعد از عشقو جمعه شروع کردم و امروز، یکشنبه، تموم. به شدت برام کشش داشت. تو هر موقعیتی به محض اینکه چند ثانیه وقت گیر میاوردم کتابم دستم بود و میبلعیدمش. اسم ترکیش شیر سیاهه. شاید با ترجمههای دیگه دیده باشیدش. این همونه. برای چندمین بار عاشق شدم. عاشق الیف به طور خاص. عاشق افکارش. عاشق اینکه هرچی میگه به نظرم خودِ خودِ حقیقته. بینهایت عاشق کتاباشم و به طور خاص (فعلا) عاشق این کتاب. من از اون آدماییم که به شدت عصبانی میشم وقتی کسی از تفاوتهای زن و مرد حرف میزنه و یه سری خصوصیت رو به زنها و یه سری خصوصیت رو به مردها نسبت میده. اینا خیلیاشون به نظرم اکتسابیه نه ذاتی. نتیجهی فرهنگه وگرنه اگه بچه بدون هیچ دخالتی از پدر و مادر و مدرسه و رسانهها و جامعه و... بزرگ شه، معلوم نیست همچنان همونجوری باشه که ما از زن یا مرد توی ذهنمون داریم. اما این کتاب دربارهی زنانه. و همینطور زنانگی. آخرش خود الیف میگه که آدما تک تکشون با هم متفاوتن و تجربیات و راهحلهاشون هم با هم خیلی فرق داره. من هم باهاش موافقم. مثل همیشه. ولی با تکتک کلماتش و ذره ذرهی شخصیتای کتابش هم موافقم. همهشونو موقع خوندن پذیرفتم. خیلی جاها بلندبلند خندیدم و یه جاهایی یه لبخند ریزی زدم که یعنی: نگاه کنا! همونیه که هیچوقت ندیده بودمش. همون بخش وجود خودم. این کتاب کلش قسمتهایی از زندگی الیف شافاکه و کاملا تخیلی نیست اما از اونجایی که زندگی یه نویسنده هم با تخیلش گره خورده، کاملا هم براساس واقعیت نیست. فراواقعگرایانهست درواقع. برای همین با اینکه اولش فکر میکردم با یه کتاب خستهکننده دربارهی مادر شدن طرفم و همون احساسات تکراری که اونایی که مادر میشن دربارهش حرف میزننو قراره از زبون یه نویسنده بخونم، الیف جانم مثل همیشه سوپرایزم کرد. از کشمکشهای زنان درونش حرف زد سر اینکه واقعا چی میخواد از زندگی؟ میخواد چجوری زندگی کنه و تصمیماتی که گرفت. در تمام طول کتاب زندگی آدمای زیادی رو بررسی کرد. بیشتر نویسندهها. از جودیت (خواهر نداشتهی شکسپیر) و فیروزه (خواهر نداشتهی فضولی) و زندگیهای فرضیشون و زندگیهای زنان همتا و همنسلشون گرفته تا زنان مدرنتر ویرجینیا وولف و سیمون دوبوار و زلدا فیتزجرالد و زن تولستوی (سوفیا) و یه عالمه زن دیگه که یا نویسنده بودن یا زن یه نویسنده و یا تصمیم گرفتن بچه نداشته باشن یا بچهدار شدن و یا در مادری موفق بودن یا مشکلاتی داشتن، یا اصلا حق تصمیمگیری نداشتن. خلاصه که کتاب بسیار بسیار برام جذاب و خوندنی بود. مخصوص خانمها هم نیست. مترجمش یکی از بهترین آقایون مترجمیه که میشناسم. ارسلان فصیحی. این ترجمه هم فوقالعاده بود مثل همیشه. بنابراین همه باید این کتابو بخونن. از نشرش هم واقعا ممنونم. با اینکه نشر شناختهشدهای نبود برام. اسمشونو نشنیده بودم. نشر کتابسرای نیک. رفت نشست توی جایگاه اول ناشرای موردعلاقهم. قضیه از این قراره که داشتم با لذت کتابو میخوندم و اصلا حواسم به عیب و ایراداش نبود (چون چشم و ذهنم به عیب و ایراد خیلی حساسه) و یهو رسیدم به یه اشکال تایپی کوچولو و یهو متوجه شدم تا اینجای کتاب حتی یه اشکال هم وجود نداشته و دچار شعف شدید باورنکردنیای شدم. واقعا لذتبخش بود خوندن کتابی اینقدر صحیح و درست. اسم ویراستار نیومده چون آقای فصیحی خودشون ویراستار هم هستن، حتما ویرایششو هم خودشون انجام دادن. شدیدا پیشنهاد میکنم بخونیدش. خیلی جاهاشو که میخوندم دلم میخواست بنویسم. به خودم که اومدم دیدم دلم میخواد نه فقط یکی دو پاراگراف که صفحات متوالیشو برای خودم یادداشت کنم. آخرش به یکی دو قسمت کوتاه بسنده کردم و خودمو آروم کردم که کتاب همیشه توی کتابخونهم هست. هروقت خواستمش دوباره میخونم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.