یادداشت MohammadSadeg Rahmanian

هفت‌برکه:
        هفت‌برکه: نوید بازیار، ویراستار و منتقد ادبی اهل خور، نگاهی به مجموعه شعر بَرَساتی سروده صادق رحمانی انداخته است. این کتاب شعر گراشی در انتشارات همسایه منتشر و چندی پیش رونمایی شد (خبر در هفت‌برکه).
نوید بازیار: برساتی کتابی است مشتمل بر سروده‌هایی در قالب رباعی، دوبیتی و غزل به گویش گراشی. نگارنده قصد دارد در مجالی کوتاه، نوری بر تعدادی از مختصات این کتاب بیفکند که باعث همسایگی ذهنی خواننده با این اشعار می‌شوند.
طنز
یکی از ویژگی‌های کتاب برساتی، طنز آن است. طنزی که گاه بر سطح زبان حرکت می‌کند مانند:
ای مرد گاتم بَئِن، از اشکم نابه
چَن بار رژیم اُش گرتن، کم نابه
حوّا ته بوره فکری و حال خو بکو
ای مرد که ماش ددائم آدم نابه.
 که البته در این رباعی صنعت تلمیح نیز به کار رفته است .
و گاهی این طنز لایه‌مند می‌شود، مانند:
 بَرو انتن که دل مو تازه وابه
خشی با غصه یک اندازه وابه
شاعر غصه را از شادی بیشتر می‌بیند و آرزو دارد به همراه باران، حداقل این دو همسان شوند.
و یا این رباعی:
نومزاد لُش می پَ‌پری اُم نَووِ
اِز طافه زشت و جَرجَری اُم نَووِ
مُئه مِردی مَوِ که سود بانکی اَش بِ
مُئه مرد همیشه سفری اُم نَووِ
شاعر در این رباعی، از ایده‌آل‌های گوناگون یک زن می‌گوید که چه می‌خواهد و چه نمی‌خواهد، و در نهایت می‌گوید که من مرد همیشه در سفر نمی‌خواهم. مردی نوعی که بسیاری از زنان خطه جنوب با او زندگی به سرآورده‌‎اند و می‌دانند که چه خوبی‌ها و بدی‌هایی دارد. شاعر از زبان این زن، که هرچند به دنبال پول فراوان است اما مرد خلیج‌رو  را به کنار می‌نهد، صحبت می‌کند.

نوستالژی
از دیگر مختصات سروده‌های برساتی، حس نوستالژی و ازدست‌رفتگی زمان است. حسی که گاه در کسوت پیشنهادی کودکانه شکل می‌یابد؛ مثلا در سروده «ته دائش بچی ببم»:

 

ته دائش بچی ببم اَم نه ننی جَر بکنم
لب تالار اینی یم چش زن بگلر بکنم
و …‌
و گاهی بیان حس تنهایی است:
تِک کیچی‌تو اُتنم با دل تنگ
کسی خونَه نِه‌وا اُم زَت لِئه زنگ
ته یادن جومه ی رنگی تِ بر وا
هوا گرم آ چُن فصل خرک رنگ

 ترجمه بی‌پیرایه
در پایان باید بگویم جای خوشحالی است که صادق رحمانی سعی نکرده اشعار خود را به صورت منظوم به فارسی برگرداند؛ کاری که او را در تنگنای وزن و قافیه می‌انداخت و نارسایی‌ها و کژوارگی‌های زبانی بسیاری را به او تحمیل می‌کرد. او فارغ از دغدغه پیچش‌های زبان در وزن عروضی و جاانداختن قافیه در زبان موزون، فقط به برگردان اشعارش از گویش گراشی به فارسی اندیشیده است و این کار را بسیار بی‌پیرایه انجام داده است.
 شاید ندنش چه طئرئنی پَل‌پَل بی
از باد و برو کیچی‌نیامو تَل بی
چس سُو تِکِ بئدله بَرِ دَل گرته
یک‌مرتبه آشق دُت محدل بی
برگردان:
شاید ندانی که چگونه پرپر شد
از باد و باران کوچه‌هامون خیس شد
رفته بود به محله بیدله برای  شکار گنجشک
اما ناگهان عاشق دختر محمدعلی شد
      
34

1

(0/1000)

نظرات

یادداشت محمدحسن روستایی، پژوهشگر گراش در خصوص کتاب برساتی - بخش اول:

به نظر این حقیر این کتاب در باورها نهفته است و برسات  یکی از آن‌هاست و در گراش نیز این باورمندی وجود دارد و در برساتی به زیبایی نمایان گشته « رز تش بادن و دیلخ همه جا غُبر اُش با ». ( ص 46)
همین ارتباط به زیبایی در اولین بخش یا به قول خودمان « بُرِش » نمایان تر می‌گردد و با تولد فرزندی در زیر باران خود را نشان می‌دهد و نوید بخش « زئر بِئنَ » برای کودکان چشم انتظار است. 
کلمات باران، غبار، صحرا و ... در جای جای کتاب به نام‌های « دروازه»، « دو تا جن » « مشد زهراو » « عاشق » و ... خودنمایی می‌کند و خواننده را در برسات خویش، چشم بر آسمان می‌نشاند و با « حاجی ذبی » « زن گراشی » « چ بی؟ »« سمسیل » تشنه تر می‌سازد  و با « خیلی گرئخ ام ک » لرزه بر اندام او می‌افکند.
3

0

هر کدام از برش‌ها و سروده‌ها زیبایی خاص خود را دارد و یکی از باورها و گاه زخم درونی خویش را به وضوح نشان می‌دهد: هم چون « مُوزِیری : دم جنبانک » که « رو رو » دارد و در گندم‌زارها بدین سو و آن سو می دود و زیبایی همین بخش؛ هم نام شدن همین پرنده با « موزیری : بَذرافشان »  است که در اخلاق بذرافشانی نهفته است. 
دیگر سو برساتی چراغی است که خاطرات را در سایه – روشن خویش به نمایش می‌گذارد ولی بر خود حقی نمی‌شناسد و این خصلت برساتی و چراغ‌هاست که نور را برای دیگران می‌خواهند و خود از آن بی بهره می‌مانند. همه این ها، در گوشه گوشه ابیات سروده‌ها؛ کنایه‌وار به نمایش نشسته است، از یادآوری « بِئت»‌های فارسی « ای حمومی ای حمومی آب حموم تازه کن » ( ص 36 ) و تداعی بئتِ گراشی « کلیل خونه فنا ات‌که چ بی؟ » تا باورهایی هم چون‌: « ایشو مردمو» « شیخ عبدالله » « شیخ ابوالوفا » و ... که بسیار زیرکانه چراغِ پیش‌پای خواننده است. 

0

یادداشت محمدحسن روستایی، پژوهشگر گراش در خصوص کتاب برساتی - بخش سوم:

در جلد کتاب، همین نام دلربا است و زیباتر نشانه‌های « چَش تَرَکِ » و « تَبَش » و ... که دیدگان بیننده را روشنی لاله‌وار می‌بخشد. هر چند به نظر دیگر مهره‌ها « نیلِشت » و « فَهمَ » و ... باشد که در « نَزلَ » نمایان است که آن نیز در تابش خویش دردآشنا.
در بخش‌های مختلف کتاب، کلمات حول محور برساتی و چراغش می‌چرخد و نورافشانی می‌کند چه در تابستانِ  تش باد و چه زمستان خاطرات. 

0

یادداشت محمدحسن روستایی، پژوهشگر گراش در خصوص کتاب برساتی - بخش چهارم:

اما آن چه برای این حقیر زیباتر می‌نمود:
1-	زیبایی اشعار فارسی حول برساتی گراشی است، کلماتی ناب و روشن چون برکه، نخل و حتی پیرپنهان که خاطره‌انگیزترین دوران کودکی شاعر است.
 نقل خاطره‌ای شورانگیز و شعری نو در پایان؛  برایم بوستانی بود در گلستانی نو.
2-	کتاب، خود، یکی از « اَنگ : شاخه» های زبان فارسی به نام گراشی را با هم معرفی می‌کند و گشن در هم می‌تند و این گویش؛ چه بسیار زیبا، بر دوش مام خود به آرامش می‌رسد.
 و در نهایت کتابی که سرشار از لغات گراشی است برای کودکان امروزی و جوانان حال که آن ها را به گذشته و آینده وصل می‌کند و همین دو ویژگی؛ اثر را گیرا و ماندگار خواهد کرد. ان شاءالله  
اما، نکاتی که به نظر این حقیر آمد، تا در چاپ‌های بعدی دقت شد:
1-     توضیحات « خرگ رنگ » ( ص 6) در ( ص 22 ) آمده است.
2-   وجود بعضی از لغات فارسی در لابه‌لای سروده‎های گراشی، هم چون: « ویار» ( ص 36 ) آمده‌است که پرواضح است بنا به ضروت قافیه آمده است. این واژه در گراش بسیار مشخص است که « اَنگُنی : ویار »  گویند.  « همه جا »  ( 46)  
 @mojtaba.baniasadi 

0