یادداشت
1402/5/4
3.9
5
از وقتی که شروع کردم به خوندن این کتاب ، به نوعی همزادپنداری کردم ، از آنچه که رولان بارت در مورد سوگواری و رنج از دست دادن مادرش میگه ، با نوع سوگواری و رنج خودم از فقدان برادر کوچکم . اوایل جستارها به نوعی دردی رو بیان میکرد قابل درک بود و شبیه بهم _درد و سوگیری که خودم دارم _ اما از یه جایی به بعد حس کردم رنجی که رولان میکشید شاید بخشی ش مربوط به تنها شدن بوده ، چون به جز مادرش ، شخص دیگری که بهش نزدیک باشه در زندگی ش نبود . و بیشتر احساسات و دردهایی که بیان میکرد حاکی از تنهایی بود چون وقتی در زندگی کسی رو داشته باشی درسته که غمی که از دست دادن عزیزت ، همراه داشته _مثل یه سوراخ بی انتها در قلب ت _ باهات میمونه اما تبدیل به درد و رنج نمیشه برات و همیشه بهش فکر نمیکنی . . . نمیدونم شاید هم به خاطر ترجمه بوده که واقعا بعضی از گفته های بارت رو درک نمیکردم .
13
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.