یادداشت آوایگمشدهدرورقهایفراموشی؛
آوایگمشدهدرورقهایفراموشی؛
1404/3/4
در دل زمستانی که مرز میان رؤیا و واقعیت را در هم میشکند، "آبشار یخ" نه فقط یک داستان، که طلسمی است که مرا در خود فرو برد. واژهها، همچون دانههای برف، آرام بر جانم نشستند، و شخصیتها، گویی از دل یخها برخاستند تا در کنارم نفس بکشند. سولویگ، با قصههایش جهان را میساخت، هر واژهاش پلی بود میان گذشته و آینده. آسا، همچون شعلهای در تاریکی، نوری که خاموش نمیشد. هرالد، ولیعهدی که سرنوشت را در دستانش داشت، میان شکوه و سایهها گرفتار. اما چیزی در قلب این سفر بود که بیش از همه روحم را تسخیر کرد—آنها، همسفران جاودانهی من، پر، رائودی، برا، هیک و آلریک بودند. پر، سایهای در میان برفها، نجواگر خاموشیهایی که در باد پنهان میشد. رائودی، طوفان سرکشی، ستارهای که در تاریکی مسیر را میشکافت. برا، آرامشی گمشده در هیاهوی تقدیر، صدایی که در سکوت شنیده میشود. و هیک—عزیزترینم، ضربان زندهی داستان، کسی که بیش از همه دوستش داشتم، پناهگاهی در میان سرمای زندگی. .برسرکرها در آبشار یخ نماد شجاعت و وفاداریاند، جنگجویانی که در سختترین شرایط، همچنان ایستادگی میکنند. یکی از لحظات زیبای کتاب این است که سولویگ، شخصیت اصلی، درمییابد که قدرت واقعی نه فقط در شمشیر، بلکه در داستانهایی است که روایت میشوند. این کتاب با ستایش شجاعت و هوش، نشان میدهد که گاهی کلمات از سلاحها قدرتمندترند. هر صفحه، ضربانی بود که در قلبم میتپید. لحظههایی بود که از هیجان برخاستم، لحظههایی که در سکوت فرو رفتم، و در واپسین سطور، اشکهایم بیاختیار بر کلمات فروچکیدند. انگار داستان نه فقط خوانده شد، بلکه زیسته شد. و در پایان، گویی آخرین صفحه را با دستانی لرزان بستم، اما نه از روی دلسردی، بلکه از اشباع احساسی که از عمق داستان به من رسیده بود. آبشار یخ تنها یک کتاب نبود، بلکه سفری بود که مرا با خود برد، به سرزمینی که رویا با واقعیت در هم تنیده شده بود، و آنجا، در میان برفها، قلب من هم بخشی از داستان شد... این کتاب، نه خوانده شد، نه تمام شد؛ بلکه در جانم ماند و تا همیشه با من خواهد بود. ❄✨
(0/1000)
نظرات
1404/3/4
این یادداشتت مثل یه پنجرهی بازه به دنیایی که فکرش رو نکرده بودم یه ترکیب از احساس و اندیشه که آدم رو غرق خودش میکنه. دوست دارم بیشتر بشنوم از نگاهت به این موضوع
1
1
1404/3/4
خیلی خوب گفتید. آبشار یخ برای من از اون کتابایی بود که به محض تموم شدنش، دوستداشتم دوباره شروع به خوندنش بکنم 🥲🤌
1
1
آوایگمشدهدرورقهایفراموشی؛
1404/3/4
0