یادداشت روژان صادقی
1403/7/4
3.5
1
مشخصترین جملهای که از مارگارت اتوود یادمه رو تو کتابهاش نخوندم، تو دورهی نوشتن خلاقی که برگزار میکرد بهش برخورد کردم. تیزر این دوره رو که دیدم با جملهی اولش میخکوب شدم:«بیاید داستان شنل قرمزی رو یه جور دیگه شروع کنیم: داخل شکم گرگ تاریک بود.» با در نظر گرفتن چنین جملهای فکر میکنم خیلی عجیب نباشه تصمیمش برای بازگو کردن یکی از معروفترین داستانهای یونان باستان، یعنی ادیسه از زبان یک شخصیت فرعی، یک شخصیت زن. یعنی زن ادیسه، پنلوپه. ادیسه یکی از نامآورترین قهرمانهای اسطورهای یونان باستان بوده. مرد جنگجویی که به مکار بودنش بیش از زور بازوش معروفه. کسی که دلیل اصلی پیروزی یونانیان مقابل ترواییها در جنگ ده سالهی ترواست. ادیسه (یا اگر بخوایم به یونانی تلفظش کنیم، اودسئوس) که در ایتیکا یکی از جزایر یونان با همسرش پنلوپه و پسر نوزادش تلماخوس زندگی میکرده، از طرف پادشاه یونان آگاممنون احضار میشه تا بابت سوگندی که خورده، به جنگ با تروا بره. اینکه دلیل این سوگند و شروع جنگ چی بوده در حوصلهی این یادداشت نمیگنجه اما بدونید که خود این جنگ ده سال و بازگشت اودسئوس به ایتیکا ده سال دیگه طول میکشه. در تمام این ۲۰ سال پنلوپه به بازگشتش امیدوار میمونه و به اودسئوس وفادار. خواستگارانش رو با دوز و کلک رد میکنه تا زمانی که اودسئوس در اوج ناامیدی همه سر و کلهش پیدا میشه. راستش چند وقتی هست که دارم دنبالهی یک کنجکاوی رو میگیرم: بازنمایی زنها در اساطیر. از یک جایی به بعد این کنجکاوی برام جدیتر شد و کمکم سروشکل یک پژوهش رو به خودش گرفت. کتاب پنلوپیاد رو هم در راستای همین مسئله برداشتم. جالب بود برام نگاه کردن به یکی از مهمترین داستانهای تاریخ از زاویه دید شخصیت زن. چرا؟ چون بیاید با هم صادق باشیم، صدای زنها شنیده نمیشه و این دقیقا چیزیه که مارگارت اتوود سعی در بیانش داره. یکی دو هفته پیش که رفته بودم کتابفروشی و به کتابفروش گفتم که من دنبال «بازنمایی زن در اساطیر» میگردم تقریبا هردومون بعد از نیم ساعت گشستن، شکست رو پذیرفتیم. که کمه تعداد چنین کتابها و چنین آثاری. در همین داستان پنلوپیاد، اودسئوس بعد از بازگشت، با اینکه خودش هر ماجراجویی خواسته کرده، با هر کسی خواسته خوابیده، به هیچ عیشی نه نگفته و اصلا برای همین ۱۰ سال بازگشتش طول میکشه میاد و ۱۲ ندیمهی پنلوپه رو بابت بیبندوباری میکشه. قصه و روایت این زنها هیچوقت شنیده نشد. نه از طرف اودسئوس و نه از طرف بقیه مردها و بقیه آدمها. شنیده نشد روایت تجاوزی که بهشون شده بود و ظلمی که تحمل کرده بودن. نمیگم که این کتاب تاریخ و واقعیته. اصولا وقتی بحث اسطورههای یونانی میشه نمیتونیم چنین چیزی رو با قطعیت بگیم چه برسه به دادن این حکم در مورد داستانی این چنینی و با چنین راویای. اما کاری که این کتاب میکنه مهمه. بردن تمرکز روی روایتهای شنیده نشده، صداهای خفهشده و صداهای گمشده در تاریخ. صدای فرودستان که متاسفانه در اکثر موارد زنها در اول صفش هستند.
(0/1000)
نظرات
1403/7/4
این خیلی کار جالبیه که داستانها رو از زاویه شخص دیگر بازنویسی میشه. اتفاقا چند وقت پیش که نامزدهای جایزه پولیتزر معرفی شدن، یکی از کتابها داستان هاکلبریفین بود منتها از زاویه دید جیم...به نظرم اونم بسیار خواندنی خواهد بود. خانم صادقی، مطلب تون خیلی خوب بود و علاقه مند شدم به خوندن این کتاب. سپاس
1
1
1403/7/4
2