یادداشت پریسا
دیروز
کتاب سقوط برام یه تجربهی خیلی متفاوت بود؛ مثل این بود که بدون این که بخوام، به دادگاهی درون خودم کشیده بشم. راوی داستان، یه مرد به اسم کلامانس، توی کافههای تاریک آمستردام برام تعریف میکرد که چطور از یک وکیل موفق و مغرور به یک قاضی توبهکار تبدیل شده. سبک روایتِ یکنفرهی کتاب باعث شد حس کنم دارم توی یه اعتراف خصوصی شرکت میکنم. چیزی که بیشترین تاثیر رو روم گذاشت، این بود که کلامانس با طنزی تلخ و بدون هیچ نقابی خودش رو زیر سوال میبرد، و در واقع، خواننده رو هم. انگار با هر جملهای که خودش رو تحلیل میکرد، من رو هم مجبور میکرد به قضاوتها، غرور و ضعفهای خودم فکر کنم. کامو با زبانی ساده ولی پر از لایههای عمیق، سقوط اخلاقی و درونی آدمها رو به تصویر میکشه. جالب این بود که آخرش نمیشد راحت بگم کلامانس یه آدم بدیه یا قربانی شرایط. بیشتر حس کردم خودم هم میتونستم جای اون باشم. در نهایت، سقوط یه جور دعوت به مواجهه با خودم بود؛ بدون توجیه، بدون فریب. تجربهای تلخ، اما ارزشمند که هنوز ذهنم رو مشغول کرده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.