یادداشت بیتا

بیتا

بیتا

1404/2/27

        روایتی از چشمانی که راز یه قرن رو توی خودش دارن...
چشم‌هایش از بزرگ علوی، یه داستان عاشقانه نیست... یا شاید هم هست، ولی نه اون‌جوری که فکر می‌کنی.
برای من، این کتاب پر از حس بود—یه جور حس زنانگی عمیق، پنهان، که توی همه‌ی خطوط جاریه. اون تصویر زنِ هنرمند، با غرور و سکو‌ت، که یه گذشته‌ی پر از راز و حرف توی دلش داره...
و از اون طرف، مدیر مدرسه‌ای که به شکلی وسواس‌گونه دنبال کشف اون گذشتست. یه حس عجیب نسبت بهش پیدا می‌کنی، نه می‌تونی کامل درکش کنی، نه قضاوتش... ولی نمی‌تونی هم بی‌تفاوت بمونی.

یکی از چیزایی که واقعاً توی این کتاب برام جالب بود، همین بود: قصه‌ای که توی یه قصه‌ی دیگه پنهانه. لایه‌لایه، نرم و بی‌صدا، باز می‌شه...
و تو، همین‌طور که می‌خونی، می‌خوای بدونی تهش چی می‌شه. دنبال یه نشونه‌ای، یه جمله‌ای، یه نگاه…
انگار خودت هم داری یه تابلوی مرموز رو رمزگشایی می‌کنی.

*یه تکه از فضای کتاب، بدون اسپویل:*
«چشم‌هایش، مثل راز، مثل رؤیا، مثل سؤالی بی‌جواب، همیشه روبه‌رویم بود. نه می‌تونستم فراموشش کنم، نه بفهمم دقیقاً چرا اون‌قدر آشنا بود...»

برای من، خوندن *چشم‌هایش* یه تجربه‌ی زنانه بود، حتی با اینکه راوی مرده. یه سفر بود به درون نگاه کسی که سال‌ها حرف نزده، ولی حالا داره توی سکوت، همه‌چیو تعریف می‌کنه.

اگه دنبال کتابی هستی که هم قصه داشته باشه، هم راز، هم نگاه، هم سکوت… چشم‌هایش یه تابلوی نقاشیه که باید با چشم دل دیدش.

      
69

15

(0/1000)

نظرات

آفرین 🌿 👏 🌿 👏 
5

1

بیتا

بیتا

1404/3/4

ممنونم که مطالعه کردین 🌸🎇🫶🏻 

1

نوشته خلق می‌شن که خونده شن ... ممنون از زحمتی که برای خلق این نوشته کشیدید 🍋💛📒🌻
@bitaahmadi 

1

بیتا

بیتا

1404/3/4

بسیار دیدگاه قابل احترامی دارین سپاسگزارم 🙏🏻
@Mostapha 

1