یادداشت مهردُخت

ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید
آخرین کتاب
        آخرین کتاب تابستون.
فکر میکنم بهترین زمان برای خوندن این کتاب بود برای اینکه از اون حال و هوای دلگیر و گرفته در بیام و برای چند ساعت زمان حال رو فراموش کنم و با ماشاءالله خان و اقبال بدش همراه شم. 
یک نکته‌ای که توی اکثر کتابهای طنز وجود داره اینه که تا خودتون نخواین به هیچ وجه نمیتونن باعث خنده شما بشن پس اینکه بخوایم با یک گارد سفت و سخت و توقع بالا سراغشون بریم ممکنه باعث بشه از اون کتاب لذتی نبریم و در نهایت نظراتمون برخلاف نظر اکثریت باشه.(البته که صد در صد وقتهایی هست که حق با منتقده ولی خب.)
چه بهتر که با مهربونی سمت این کتابها بریم و سعی کنیم با روی خوش بخونیمشون تا لذت ببریم.
درسته که کتاب سطح چندان بالایی نداشت ولی حداقل برای من دلنشین بود چون اون خنده رو تونست بیاره رو لبام و چی بهتر از این؟
یکی دیگه از مزایای کتاب این بود که بفهمم عربی چه راحت میتونست باشه😂هنوز تو کف جملات ماشاءالله خان هستم. 
آخه یک دفعه=واحد دفعه؟
یا دست خر کوتاه=الدست الاغ قصیر؟
جالب بود به نمک داستان اضافه میکرد. ای کاش ماشاءالله دیرتر برمیگشت به زمان حال. خیلی زمان حساسی بود و با خودم میگفتم چی؟ پس تکلیف اکبر چی میشه؟ یا سامیه؟(وی معتقده نصف طنز داستان به رابطه ماشاءالله و سامیه بود)

پی نوشت: علاقه ماشاءالله خان به تاریخ واقعا ستودنی بود. اینکه با عشق کتابهای تاریخی رو چندبار میخوند و به ذهنش می‌سپرد باعث حسرت من میشد. 
همچنین حین خوندن کتاب با خودم میگفتم کاش واقعا راهی وجود داشت که بتونیم وارد دنیای موردعلاقمون بشیم و برای مدت کوتاهی هم که شده تجربه‌ی زندگی در اونجا رو داشته باشیم.
      
52

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.