ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید

ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید

ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید

3.2
49 نفر |
22 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

84

خواهم خواند

29

سیر و سفر در زمان، به خصوص در زمان گذشته، یکی از رؤیاهای بشر بوده است. آدم امروز آرزو می کند که با علم و اطلاع به توانایی خود و کمبودهای قدیم می توانست به میان آدم های قرون گذشته برگردد و برتری های خود را به رخ آن ها بکشد و تفریح کند. این تفریح و تفرج در گذشته، موضوع بسیاری از آثار تخیلی نویسندگان بوده است. چند شب پیش با دوستی از این مقوله حرف می زدیم. به فکر افتادیم ما هم در این زمینه آزمایشی بکنیم، فکر برگرداندن ماشاءالله خان دربان بانک به دوران پر جلال هارون الرشید در ذهن ما شکل گرفت و طرح آن را به تقلید ادبیات خارجی ریختیم. انشاء الله سفرش به خیر باشد.

لیست‌های مرتبط به ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید

یادداشت‌های مرتبط به ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید

          به نام او

این چند روز که برای رفت و آمد بیشتر رانندگی می‌کردم بد ندیدم که کتاب صوتی گوش کنم یکی از این کتابها "ماشاءالله‌خان در بارگاه هارون الرشید" نوشته "ایرج پزشکزاد" بود. کتابی تقریباً کم‌حجم، جزو کارهای اولیه او که در اواخر چهارمینِ دهه قرنِ پیش منتشر شده است. داستانِ خیالیِ سفر ماشاءالله خان دربانِ بانک به دربارِ هارون‌الرشیدِ عباسی.
ویکیپدیایِ کتاب می‌گوید سریال قهوه تلخِ مهران مدیری اقتباسی از این اثر است، که البته بی‌راه هم نمی‌گوید.
کتاب به تازگی توسط نشر "فرهنگ معاصر" تجدیدچاپ شده و در کنار دیگر اثرِ پزشکزاد: "دائی‌جان ناپلئون" در دسترس مخاطبان است.
سه حالت وجود دارد:
یک و دو اینکه تنها یکی از این دو اثر را خوانده‌اید.
سه اینکه هیچکدام را نخوانده‌اید.
اگر ماشاءالله‌خان... را خوانده‌اید و مانند من چندان از آن خوشتان نیامده حتما دائی‌جان... را که نزدیک دو دهه بعد از آن نوشته شده بخوانید. اگر برعکسِ این باشد باید به عرضتان برسانم اگر ماشاءالله‌خان... را نخواندید چیز زیادی از دست ندادید این کتاب نه یک رمان بلکه یک فکاهی تقریبا سبک است که فرسنگ‌ها با دائی‌جان... (شاهکار پزشکزاد) فاصله دارد. در مورد دسته سوم با توجه به توضیحات بالا هرکاری خواستید بکنید 😊 
و اما یک نکته باز هم می‌گویم من رمان را نخواندم بلکه گوش دادم هرچقدر که کتاب به دلم ننشست اجرای نسخه صوتی آن توسط ایوب آقاخانی نه تنها به دلم نشست بلکه مرا به وجد آورد اجرای آقاخانی و رُل‌های مختلفی را که بازی می‌کرد بی‌نظیر بود امیدوارم بیشتر از این‌کارها بکند.
        

7

          «تکان بخوری بردنش، این دخترهای زرنگ امروزی میقاپند میبرندش، یک همچه مالی زمین نمی‌ماند»

جالب اینکه از زبان ماشالله خان می‌فهمیم که زورش میاد یکی با چهار کلاس، سواد بالاتر، رییس و اربابش باشه و آرزو می‌کنه به یک سفر دور و دراز برود تا بتواند با هوش بالایش ارباب خودش و دیگران باشد، حالا امروز به نظرتان چطوریست؟ رییس و وزیر و مدیر چند مدرک و کلاس بالاتر از ما هستند و عملاً چه کسی زور نمی‌گوید؟ همه‌مان هم تا حدی آزادیم انتخاب کنیم چه کسی شایسته زورگویی به ماست!

 خلاصه کتاب جالبی بود پر از لغات جالب

 ببینم می‌تونم عربی-فارسی-انگلیسی صحبت کنم:

هذا کتابی مقبول و مطمئن لاسانسور اَت آل! سیدنا و مولانا ایرج آشنا من بلاد تهران-ایران کتبت کتابی فرامقبول و فراعزیز

هذا داستان حول ماجراجویی الرجل العجمی الی قصر و محکمة هارون الرشید فی قرن رابع هجری مع فراوان بنات جمیل و اعمال خارق‌العاده فی العالم مولف

توصیه و الدستور اکید الی خواندن، هذا قصة حقیقی، ماذا طنز!؟ تعال تعال بابا
        

8

          قبل از هر چیزی باید از کتاب صوتی که آقای آقاخانی راوی اون بودن یادی کنم و بگم که چقدر زیبا بود. چه گویندگی ، چه آهنگسازی. واقعا تجربه خوبی رو برام رقم زد به طوریکه شک ندارم با خوندن متن همچین اتفاقی برام نمیفتاد.
در مورد خود داستان همونطور که نویسنده در مقدمه اشاره میکنه ، موضوعی که روش دست گذاشته (برگشتن یک شخص به زمان قدیم) موضوع جدیدی نیست ولی خب توی ادبیات ما سابقه نداشته.(این داستان رو نویسنده تو سال ۱۳۳۷ نوشته) من که با شروع داستان قشنگ ذهنم رفت پیش سریال قهوه تلخ :) 
 .ماشاالله خان که کارمند بانک هستند روزی به وسیله مرتاضی از قرن ۱۴ به قرن دوم سفر میکنن و روزگاری رو در بغداد به خلافت هارون الرشید میگذرونن.
در طول داستان مکالمات عربی که بین مردم و ماشالا خان صورت میگیره بسیار زیباس و از نظر دستوری حرف نداره. برای مثال اضافه کردن ال به کلمات فارسی و استفاده مشترک از کلمات عربی و فارسی در یک جمله که ماشالله خان خیلی عالی این کارو در سراسر داستان انجام میده . خلاصه یه قسمت طنز ماجرا همین موضوع زبان که نویسنده خیلی هم خوب ازش استفاده کرده.
از اونجایی که شنیده بودم این داستان ضعیف تر از دایی جان ناپلئون، به همین خاطر اول سراغ این اثر مرحوم پزشکزاد رفتم. اجرای گوینده بسیار دلنشین بود و باعث میشد دلت نخواد متوقف بشه داستان و همینطور گوش بدی. سیر داستان هم خیلی جذاب بود. اگه به دنبال داستانی پر محتوا و ... هستید سراغ این اثر نرین، چون ممکن سامیه قاتل الفیل باهاتون در بیفته ولی اگر میخواین چند ساعتی رو سرگرم بشین و لبخند به لبتون بیاد باید بگم مرحبا مرحبا.
        

0

          کتاب ((ماشاءالله خان در بارگاه هارون‌الرشید)) مصداق بارز این است که هر کسی لیاقت طنزنویسی را ندارد.
این چند صفحه که حقیقتا لیاقت کتاب شدن هم نداشته زندگی یک شخص کم‌سواد را روایت می‌کند به نام ماشاءالله و اینکه او با خود فکر می‌کند در زمان اشتباه متولد شده است. به گمان او همین مقدار سواد برای رشد و ترقی کفایت می‌کرده است اگر او در دوران هارون‌الرشید به دنیا می‌آمد و حال که او در این دوران پا به وجود هستی گذاشته و سرایدار است حق او ضایع شده است. درباره‌ی نویسنده همین‌قدر بس که او درباره‌ی دوران هارون‌الرشید ذره‌ای تحقیق هم نکرده و در دوران هارون‌الرشید هم به انسان احمق و بیسواد بها داده نمی‌شده، بلکه افرادی همچون ابراهیم موصلی و در برهه‌ای دعبل خزاعی در دربار او رفت و آمد داشته‌اند.
چیز عجیب دیگر در مورد کتاب مذکور این است که نویسنده خود به بیمزگی و بی‌محتوایی کتاب آگاه است و با چسباندن ((ال)) به کلمات فارسی سعی در عربی‌سازی و جالب کردن کتاب برای خواننده دارد. چنین که کتاب گفته ماشاءالله خان یک شخصیت تهرانی است و عربی بلد نیست. حال اینکه اگر او مثلا اهل خوزستان می‌بود و به طور پیش‌فرض عربی بلد می‌بود هیچ مشکلی در روند داستان پیش نمی‌آمد و دیگر ما دیالوگ‌های کتاب را به آن شکل فجیع نمی‌دیدیم.
کتاب ((ماشاءالله خان در بارگاه هارون‌الرشید)) از هر نظر کتابی ضعیف و بیمزه است و خواندن آن هدر دادن زمان. اما این کتاب را باید خواند تا بتوان کفی برای مقایسه‌ی دیگر کتاب‌های طنز در اختیار داشت.

پی‌نوشت: بنده خود می‌دانم که این نقد احتمالا بازخوردهایی شدید خواهد خورد و به مذاق برخی خوش نخواهد آمد. اما لازم دیدم که آن را نوشته و تجربه‌ی خود را از خواندن کتاب در اختیار دوستان بگذارم.
        

6

آخرین کتاب
          آخرین کتاب تابستون.
فکر میکنم بهترین زمان برای خوندن این کتاب بود برای اینکه از اون حال و هوای دلگیر و گرفته در بیام و برای چند ساعت زمان حال رو فراموش کنم و با ماشاءالله خان و اقبال بدش همراه شم. 
یک نکته‌ای که توی اکثر کتابهای طنز وجود داره اینه که تا خودتون نخواین به هیچ وجه نمیتونن باعث خنده شما بشن پس اینکه بخوایم با یک گارد سفت و سخت و توقع بالا سراغشون بریم ممکنه باعث بشه از اون کتاب لذتی نبریم و در نهایت نظراتمون برخلاف نظر اکثریت باشه.(البته که صد در صد وقتهایی هست که حق با منتقده ولی خب.)
چه بهتر که با مهربونی سمت این کتابها بریم و سعی کنیم با روی خوش بخونیمشون تا لذت ببریم.
درسته که کتاب سطح چندان بالایی نداشت ولی حداقل برای من دلنشین بود چون اون خنده رو تونست بیاره رو لبام و چی بهتر از این؟
یکی دیگه از مزایای کتاب این بود که بفهمم عربی چه راحت میتونست باشه😂هنوز تو کف جملات ماشاءالله خان هستم. 
آخه یک دفعه=واحد دفعه؟
یا دست خر کوتاه=الدست الاغ قصیر؟
جالب بود به نمک داستان اضافه میکرد. ای کاش ماشاءالله دیرتر برمیگشت به زمان حال. خیلی زمان حساسی بود و با خودم میگفتم چی؟ پس تکلیف اکبر چی میشه؟ یا سامیه؟(وی معتقده نصف طنز داستان به رابطه ماشاءالله و سامیه بود)

پی نوشت: علاقه ماشاءالله خان به تاریخ واقعا ستودنی بود. اینکه با عشق کتابهای تاریخی رو چندبار میخوند و به ذهنش می‌سپرد باعث حسرت من میشد. 
همچنین حین خوندن کتاب با خودم میگفتم کاش واقعا راهی وجود داشت که بتونیم وارد دنیای موردعلاقمون بشیم و برای مدت کوتاهی هم که شده تجربه‌ی زندگی در اونجا رو داشته باشیم.
        

10