یادداشت

جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان
        عجب جوانمرد مردمی هستند، مردم این دیار!
   رضا امیرخانی کتاب‌های زیادی نوشته‌است. «من او»، «ارمیا» و شانزده کتاب دیگر در موضوعات مختلف  از این نویسنده هستند. در بین این کتاب‌ها سه سفر نامه نیز دیده می‌شود. «جانستان کابلستان» یکی از این سفرنامه‌ها است. او در این کتاب روایت سفر خانوادگی اش به افغانستان را نوشته‌است.
   از لحاظ زمانی این‌‌ سفر در سال 1388 بعد از آن انتخابات انجام شده‌است. نویسنده برای رفع خستگی متألم از انتخابات و حوادث تلخ بعدش تصمیم به این سفر می‌گیرد. اما غافل از اینکه  انتخابات در افغانستان مانند ایران حواشی داشته و این کشور هنوز درگیر آن است. 
   روایت های نابی از  سفر در کتاب قرار گرفته است که نتیجه گیری های مناسب از آن‌ها شیرینی خوانش کتاب را بیشتر کرده‌است.
   یکی دیگر از نقاط مثبت کتاب، تغییر نثر نویسنده از زبان فارسی معیار خودمان به یک نثر نزدیک به زبان افغانستان است. در واقع شما همزمان که با ویژگی های مختلف افغانستان آشنا می‌شوید، با کلمات و الگوی صحبت افغانستانی ها نیز  آشنایی پیدا می‌کنید.
   حال پیشنهاد می‌کنم بخشی از کتاب که قطعا یکی از شیرین‌ترین قسمت های کتاب است را بخوانید:
«هربار وقتی از سفری به ایران بر می گردم، دوست دارم سر فرو بیافکنم و بر خاک سرزمینم بوسه ای بیافشانم. این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم. برعکس، پاره ای از تنم را جا گذاشته بودم پشت خطوط مرزی، خطوط بی راه و بی روح مرزی خطوط «مید این بریطانیای کبیر»! پاره ای از نگاه من، مانده بود در نگاه دختر هشت ماهه... بلاکش هندوکش....»
      
55

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.