یادداشت ساینا

ساینا

ساینا

15 ساعت پیش

        و تمام، 
قرار بود با دنیا این کتابو توی 24 ساعت تموم کنیم،از دوظهر دیروز تا دوی ظهر امروز.خیلی هم تلاش کردیم اما 24 تموم نشد.من توی 25 ساعت و 55 دقیقه تمومش کردم. 
خیلی این کتاب و دوست داشتم.از اونجایی که چند وقته هی عاشقانه های ملایم میخونم فکر میکردم ابنم مثل اونا کلیشه ایه.اما بذارید صادق باشم،بنظر من نمیشه این کتاب رو کاملا در ژانر عاشقانه قرار داد.عاشقانش ناز، تقریبا بدون کلیشه و نسبت به«کتاب های ژانر عاشقانه» عاشقانه ی کمی داشت. 
نمیدونم چه ژانری میشه برای این کتاب در نظر گرفت واقعا.انگار همچی توش داشت، عاشقانه،روانشناسی،اسپرت و حتی علمی! 
شاید اگه یه نفر بگه این کتابو تو چه دسته ای میذاری بگم:«داستانی که به یک ژانر راضی نشد!» 
وقتی لئا ناراحت بود،ناراحت شدم.شاد بود، شاد شدم.ناامید بود،ناامید شدم.عاشق شد،عاشق شدم. 
لئا یه شخصیتی بود عجیب و پر از راز و غم که در زیر برج آرزو های خراب شدش دنبال سوسوی نوری میگشت و توی این راه تبدیل شد به لئایی بهتر برای خودش و اطرافیانش. 
و البته نوشته ی نویسنده آخر کتاب خیلی منو تحت تاثیر قرار داد.وقتی فهمیدم نویسنده یکیه مثل لئا ناراحت شدم ولی با این جمله لبخند بزرگی روی چهرم ظاهر شد:«یادمان باشد اگر سندروم مارفان را به موقع تشخیص دهند،شخص مبتلا با مصرف دارو میتواند از خطر دور باشد،یک زندگی عادی را تجربه کند یا حتی رمان بنویسد.» 
خلاصه که،همه ی ما اسپاگتی هایی هستیم که در آبجوش مشکلات ریخته میشویم و آن وسط ها با خوشحالی ها یا کسانی گره میخوریم!
(خودم با جملم حال کردم با اینکه الهام گرفته از جمله ی تو کتاب بود😭🤣) 
و در اخر مثل همیشه یه تیکه از ساینا و احساساتش توی این کتاب جا موند! 
شروع:1404/6/26
پایان:1404/6/27
15:۵۵
پ ن:چالش خوندن یه کتاب در یه روز بشدت پیشنهاد میشه! 

      
17

4

(0/1000)

نظرات

دنیا

دنیا

15 ساعت پیش

هورااا 💅
1

1

ساینا

ساینا

15 ساعت پیش

🤭💙 

0