یادداشت نیماج
3 روز پیش
لذت بردم. از نثر روان ترجمهی آقای حبیبی و قلم جناب تولستوی. از تصویری که به مشفقی تمام با کلمات ساخته شده، و خورهای که به جان یوگنی ایرتنیف افتاده بود را روایت میکرد. از اینکه تولستوی دو مچ خواننده را میفشارد و او را میلرزاند و فریاد میزند:فکر کن! به خود بیا! از دو روایت که برای پایان بود. از دوست عزیزم امید عبدالله زاده که این کتاب رو اختیار من گذاشت تا بخونم، تشکر میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.