یادداشت fatemeh

fatemeh

fatemeh

1403/12/24

        داشتم فکر می کردم چه طور میتونم حسی که کتاب به آدم القا می‌کنه رو براتون توصیف کنم که به فکرم رسید توی نت سرچ کنم شاید بتونم عکس خوبی که همون حسو القا کنه پیدا کنم و خداروشکر حین گشتن چشمم به تصویر اسلاید دوم خورد که با تقریب خوبی وقتی نگاهش می کردم همون حسیو پیدا می کردم که موقع خوندن کتاب بهم دست می داد.
آره، دقیقا همون حس، حس یه فریاد جمع شده توی سینه، حس فشار، حس سردی، حس سختی سنگ، حس این که نمی خوای جزء یه عده باشی ولی راه فراری نداری و به دام افتادی، و یه عالمه حس بد و تلخ و آزار دهنده شبیه همینا...
داستان حول محور وینستون اسمیت می گرده؛ وینستون اسمیتی که توی یه جامعه به شدت دیکتاتوری زندگی می‌کنه؛ جامعه‌ای که تحت کنترل حزبیه که حتی از کوچیک ترین تغییر حالت چهره ی فرد  توی خونه اش هم نمیگذره و همه چیزو به شدت زیر نظر داره. جامعه ای که حتی فکر کردن هم توش جرم حساب میشه(جرم اندیشه) و بدترین جرم هم همین فکر کردنه که کمترین مجازاتش  تبخیر شدن و محو شدن از صفحه روزگاره وگرنه با جرمای دیگه راحت تر میشه کنار اومد. جالب اینجاست که خود وینستون از کارمندای حزبه، حزبی که باهاش مخالفه، و کارش جعل اسناد به نفع حزبه،کاری که باهاش مخالفه، و جالب تر اینجاست که کارشو دوست داره و به نحو احسن هم انجامش میده.
داستان از جایی شروع میشه که وینستون مرتکب بزرگترین جرم از نظر حذب میشه، جرم اندیشه، جرم دفترچه یادداشت شخصی داشتن، برخلاف تمایل حزب فکر کردن؛ و می خواد پا توی راهی بذاره که برگشتی براش نداره و فکر هم می کنه که پی همه چیزو به تنش مالیده، و این که هرچی می خواد بشه بذار بشه ، دیگه فرقی نمی کنه ولی... 
پ‌ن: داستان یه تیکه ی فوق العاده داره که اگر کل کتاب فراموشم بشه بعید می دونم این تیکه رو از یاد ببرم . جایی که وینستون به اوبراین می گه عقاید حزب انسانی نیست و اوبراین با پخش کردن صدای خود وینستون متعلق به یکی از دیدار هاشون  بهش یادآوری میکنه  که اگه قراره تویی که خودت گفتی  برای شکست دادن حزب حتی حاضری روی صورت بچه های بی گناه اسید بپاشی انسانی...
 پ‌ن۱: کتاب فوق العاده ای بود ! حتی به نظرم خیلی بهتر از مزرعه‌ی حیوانات، ازدستش ندید! 
      
5

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.