یادداشت یزدان زینال زاده

        اولین مقدمه یکم کسل کننده بود و نویسنده می تونست توی فصل اول یا کل داستان هم جاش بده.
دومین مقدمه، برای اونایی که سریال رو دیدن و حداقل فصل ۲ رو تموم کردن، تکراری بود، چون همین مقدمه در قسمت آخر فصل ۲ به نمایش گذاشته شده.
فصل اول که درباره مگان بود، بسی دلچسپ بود (ولی سرنوشتش...) و همچنین شروع داستان های آلبرتو و فدرا بود(آخ که چقدر از این دوتا متنفرم) که سرنوشت هردوشون در پایان کتاب، مثل آب سردی، جیگرم رو حال آورد.
کمی از این نویسنده بدم اومد، چون اون بخشی که فدرا و آلبرتو می خواستن سوزانا(عشق جدید دین) رو بکشن، نویسنده اولش هر کاری کرد تا به ما بگه اون نمی میره، نگران نباشید. بعدش که سم و دین وارد اتاق شدن، نویسنده می گه: عه، ببخشید، کشتمش.
واقعا چرا؟
از اواسط کتاب، یکم احساس کند بودن کردم، اما بعد از یکی دو فصل، دوباره همونجوری شد که دلم می خواست و تا آخر کتاب، همینطور عالی جلو رفت.
اونجاهایی که وردها بودن و ترجمه هم شده بودن، خیلی لذت بردم. واقعا باید از مترجم این کتاب بابت نبوغش قدردانی کرد.
از این کتاب یه چیزی رو خوب فهمیدم و اون اینه که به فن دین بودنم افتخار می کنم. واقعا این پسر از همه شخصیت هایی که دیدم و خوندم، جزو بهتریناشون بوده.
منتظر جلدای بعدی هستم.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.