یادداشت سمی
6 روز پیش
واقعیت و خیال یکی هستند. فکرها حقیقیاند، حتی فکر چیزهای خیالی. ستارههای نامرئی، آسمان نامرئی، صدای تنفس من، صدای تنفس کاتیا. دعای پیش از خواب، رسوم کودکی، سنگینی کودکی. شاید پیش از اینکه بیدار شوم بمیرم. همه چیز با چه سرعتی میگذرد. دیروز کودک، امروز پیرمرد، و از آنوقت تاکنون قلبم چندبار تپیده، چند بار نفس کشیدهام، چند واژه گفتهام و شنیدهام؟ کسی لمسم کند. دست به صورتم بگذار و با من حرف بزن... . . به نظرم خیلی با کتابهای دیگهی پل استر فرق داشت. داستان زندگی یک پیرمرد به نام آگوست که با دختر و نوهاش کاتیا زندگی میکند. هر سه به نوعی دچار بحران عاطفی و شکست در زندگی شدهاند که ما خوانندهی داستان زندگی آنها هستیم. گاهی آگوست راوی است و گاهی داستان را از میان گفت و گوهای او و فلشبکهایی که به گذشته میزند متوجه میشویم. پیرمرد راوی حقایقی از زندگی عاطفی، شکست، دوری، دلزدگی، جنگ و ارتباط با فرزند و خیانت و رنج است. با تمام متفاوت بودنش با بقیهی کتابهای پل استر من بدم نیومد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.