یادداشت امیررضا سعیدینجات
1402/8/5
بسم الله در دورانی که یک نفر با اصطلاح واقعیه یا کیکه مشهور میشود، عدهای هستند که حقیقتا مشهور آسمانها هستند و ناشناس اهل زمین... داستان کتاب پیرامون کسی است که به دنبال شهرت همه کار کرده است و خیال کرده که در طریق حق بوده... اما روزی به خود آمده و دست تهی فهمیده است که همه راههای پیمودهاش هیچ بوده... این توصیف سیر معنوی داستان را بیان میکند اما درباره سیر لفظی و داستانی کتاب باید گفت که با یک کتاب خوش خوان به معنای واقعی کلمه طرف هستید... داستانی عمیق، پر از نقطه گذاری های درست، پر از عطف، پر از کشش و پر از زندگی، زندگی که میگویم نه اینکه بخواهم به محتوای کتاب شما را توجه بدهم، بلکه زندگی در تکتک کلمات کتاب و در لابهلای جملات و برگ برگش جاری است... داستان متعلق به همه ماست، جهان شمول است، ربطی به طلبه و آخوند ندارد، جریان زندگی کاسب، کارمند، دکتر یا هرکس دیگری است... به این دلیل که انسان را روایت میکند... روایتی درست از عشق، شیطان، وسوسه، امید، خدا، تعالی و... جریان طلبهای که در سفر تبلیغی اش گرفتار اشرار میشود و سیر تعالی او در این گرفتاری رقم خورده است... آنقدر کتاب حرف برای گفتن دارد که حتی اگر کل داستان را هم بگویم و بدانید باز باید بخوانید و مزه مزه کنید تک تک کلماتش را... رفت و برگشتهای پی در پی به زمان گذشته و حال، که حال مخاطب را جا میآورد و داستان از ملال انگیز بودن خارج میکند... بیان حالات درونی، خود گویه های راوی و اتفاقات دیگری که هرکدام بازی از لذت خواندن کتاب را به دوش میکشد... بخوانید و لذت ببرید...
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.