یادداشت محمدامین اکبری

        به نام او

«زیادی، زیادی... خوب کلمه‌ای اختراع کردم. هرچه عمیق‌تر در خود کنکاش می‌کنم و هرچه در گذشته‌ام باریک‌تر می‌شوم از درستی این واژه اطمینان بیشتری پیدا می‌کنم. کاملاً درست است: زیادی. این کلمه برای دیگران کاربرد ندارد... آدم‌ها، بد، خوب، عاقل، ابله، دلچسب یا زننده هستند، اما زیادی نیستند. البته باید مرا درست درک کنید: جهان بدون این انسان‌ها هم می‌تواند سر کند...»

این عبارات نخستین سطرهای داستان بلند ایوان تورگنیف با عنوان «یادداشت‌های آدم زیادی» است. تورگنیف در این داستان که جزو اولین آثار اوست عبارت «آدم زیادی» را ابداع می‌کند. گویا عبارت اختراع اوست ولی ادبیات روسیه پیش از این داستان هم کم آدم زیادی به خودش ندیده هم در آثار پوشکین و لرمانتف و هم در داستان‌های درخشان نیکلای گوگول. یکی از آدم‌های زیادی معروف ادبیات آکاکی آکاکیویچ باشماچکین، شخصیت اصلی داستان «شنل» گوگول است. همان داستانی که آن‌قدر مهم و تاثیرگذار بود که همین جناب تورگنیف درباره‌اش می‌گوید: «همه ما (مقصودش تمام غول‌های روس است) از زیر شنل گوگول درآمده‌ایم.» (البته این جمله را به داستایفسکی هم نسبت می‌دهند) باری آدم زیادی را به شخصیت‌های مهجور و محجور می‌گویند. آدم‌های ضعیف و طردشده، آدم‌هایی که یا از جهت جایگاه اجتماعی و طبقاتی پایین و ضعیف‌اند یا دچار انواع و اقسام امراض روحی و روانی‌اند. داستان‌های داستایفسکی پر است از آدم‌های زیادی. «آبلوموف» گنچارف هم یکی از معروف‌ترین این آدم‌ها است. «یادداشت‌های آدم زیادی» منحصراً در مورد یکی از این آدم‌ها است. اگر با ادبیات داستانی روسیه دمساز باشید. داستان تورگنیف برایتان آشنا خواهد بود و از آن لذت خواهید برد، بخصوص که جناب بابک شهاب با نثری فاخر و بهنجار آن را ترجمه کرده است. در آخر می‌خواهم چند سطر پایانی کتاب را نقل کنم. تورگنیف تشبیهی را به کار می‌برد که من را به یاد تشبیهی از بیدل در یکی از رباعیاتش می‌اندازد. البته در نظر بیدل شاهان و حاکمان مغرور آدم‌های زیادی هستند.

«خب حالا خودتان قضاوت کنید، آیا من آدم زیادی نیستم؟ آیا در تمام این ماجرا من نقش آدم زیادی را ایفا نکردم؟ نقش شاهزاده... نیازی به توضیح ندارد؛ نقش بیزمیونکف هم کاملا منطقی است... اما من؟ من چرا وارد ماجرا شدم؟... درست مثل چرخ پنجم و بی‌خاصیت یک گاری...»
و اما رباعی بیدل:
شاهان که ز خودسری جهان‌تسخیرند
در دخل امور حق خلل‌تدبیرند
این بی‌کارانِ غره جاه و حشم
انگشت زیاد پنجه تقدیرند
      
96

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.