یادداشت مریم محسنی‌زاده

                به طور کلی به لحاظ زبان، دایره‌ی واژگان و لحنِ شخصیت‌ها، کتاب از سطح خوبی برخوردار بود اما از منظر داستانی، به نظرم همه‌ی کتاب یک طرف و داستان آخر یک طرف. 
در ادامه بخش‌هایی از مصاحبه‌ی نسیبه فضل‌اللهی را آورده‌ام که شیوه‌ی ایده‌پردازی و رسیدن به داستان را توضیح  داده و اهمیت تحقیق و مطالعه را نشان می‌دهد.

ایده‌ی رسیدن به داستان دوست‌داشتنیِ «یونس جنگل حرا»  جالب است 👇🏻
نویسنده در اینترنت به عکسی دسته‌جمعی از غواصان ایرانی برمی‌خورد که در توضیح آن نوشته شده بود کمی پیش از عملیات کربلای چهار این عکس گرفته شده. اغلب غواص‌ها، جوانسال یا نوجوان بودند، چند نفری که در مرکز عکس بودند دست دور شانه‌های هم انداخته بودند و به کسی که بیرون عکس بود می‌خندیدند. همین باعث می‌شود تا نویسنده با خودش فکر کند قصه این نوجوان‌ها چیست، به چه چیز می‌خندند، با اجازه پدر و مادرشان آمده‌اند یا به‌قول معروف جیم شده‌اند و اینطوری داستان «یونس جنگل حرا» نوشته می‌شود.

نسیبه فضل‌اللهی در مصاحبه‌ای راجع به کتاب می‌گوید:
"در «اتللوی تابستانی»، آدم‌های داستان، تنها هستند، البته آن‌ها از این تنهایی ناراضی نیستند، انگار تنهایی، تقدیر آن‌هاست، پس هر تلاشی برای شکستن تنهایی محتوم به شکست است، انگار این آدم‌ها گرفتار یک نفرین ابدی شدند: «شما همیشه تنها خواهید بود!»
او می‌گوید برای داستان «سیبل چرخان» از تصویر به قصه نرسیدم، بلکه از فیلم به قصه رسیدم. برای نوشتن نقد باید فیلم «جاده» فلینی را می‌دیدم، وقتی زامپانو و جلسومینا را دیدم با خودم فکر کردم دوست دارم داستانی بنویسم درباره مردی که توی سیرک کار می‌کند. 
برای داستان «اتللوی تابستانی»، اول شروع کردم به خواندن نامه‌های صادق هدایت. یکی از شخصیت‌های فرعی داستانم، هادی صداقت است، یعنی اسم مستعار نویسنده «توپ مرواری». چون در طول داستان به او اشاره می‌کردم یا حتی ازش نقل‌قول می‌کردم پس باید به ویژگی‌های زبان و کلامش آشنا می‌شدم؛ بنابراین اول نامه‌های هدایت را خواندم، بعد شروع کردم به خواندن متن‌های گزارشی دهه بیست، تا بتوانم لحن راوی داستان را که یک‌جور منشی در اداره نظمیه است و گزارش و خفیه می‌نویسد دربیاورم. آرشیو روزنامه اطلاعات دهه بیست هم به کمکم آمد تا با لحن گزارش‌های آن موقع آشناتر شوم. خلاصه به پشتوانه آنها سعی کردم تا لحن داستان «اتللوی تابستانی» در بیاید. 
برای «عروسی شاهانه»، با خواندن خاطرات تاج‌الملک‌ یعنی همسر رضاشاه سعی کردم با زاویه دید زنی آشنا بشوم که در دوره پهلوی اول و دوم از زنان دربار و مهم به‌شمار می‌رفت و از مشخصات و ویژگی‌های نثرش برای زبان هَووهای منوچ در داستان عروسی شاهانه استفاده کردم."
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.