یادداشت محبوبه پارساییان

چیک...چیک...چیک (بال های رنگی رنگی)
        چیک چیک چیک...
 اسم چیک چیک چیک را که می بینی، یاد قطرات ریز و شفاف آب می‌افتی.. قطراتی زلال، شفاف و لطیف..
اما اینجا نمی‌خواهم شما را با آب و لطافتش آشنا کنم.‌در مورد کتابی می‌خواهم صحبت کنم که شخصیت اصلی داستان، چون آب شفاف و لطیف و زلال است.. شخصیتی که همه‌ی ما دوستش داریم..خودش را و خانواده و فرزندان عزیزش را.
پیامبر، برای همه‌ی ما شخصیتی بزرگ است که دوست داریم او را بیشتر بشناسیم، از او بیشتر بخوانیم. اگر در نقش پدر یا مادر باشیم یا حتی معلم یا مربی کودک ، دنبال کتابی می‌گردیم که با بیان کودکانه و زیبا، در فضایی لطیف این انسان بزرگ الهی را به فرزندانمان، معرفی کند.

" چیک چیک چیک" نوشته‌ی خانم سنا ثقفی از مجموعه‌ی بال‌های رنگی، همان کتابی است که ما را به مقصودمان می رساند.این کتاب را نشر " مهرستان" چاپ کرده است.
در ۳۶ صفحه با نقاشی‌های بسیار زیبا و لطیف .
خانم ثقفی که خود کارشناس ارشد ادبیات کودک و پژوهشگر در این زمینه است، در ۳ داستان با بیان زیبا و  کودکانه و از زاویه دید جدید،  پیامبر بزرگ اسلام را به کودکان معرفی کرده است.
در این کتاب قرار نیست، چند داستان کوتاه معمولی از پیامبر بخوانیم.‌ همراه می‌شویم با فرشته‌ها و به خانه‌ی پیامبر می‌رویم. فرشته‌‌ی کار و بار به فرشته‌های دیگر، ماموریت می دهد. فرشته نیلی، فرشته‌ی هو‌هو، فرشته‌ی نقلی و فرشته‌های دوست داشتنی دیگر..
هر کدام از فرشته‌ها مسئولیت کاری را بر عهده می‌گیرند تا از این راه پیامبر یاری و او را خوشحال کنند.
نویسنده، با ایجاد فضای نرم و لطیف، گویا دست کودکان را می‌گیرد و به دست فرشته‌ها می‌دهد. 
فرشته‌هایی که هر کدام داستان زیبای جذّابی، خلق می‌کنند و کودکان را با ویژگی‌های قشنگ پیامبر مهربانی‌ها آشنا می‌کند..

تصویر فرشته‌ها و نقاشی‌های کودکانه و زیبای کتاب،‌ لطافت دو چندانی به داستان‌ داده است .
و کودک را به دل کتاب و قصه می‌برد.
تصویر گری زیبای این مجموعه‌ی خواندنی را خانم سمیه صالح شوشتری انجام داده اند..

این کتاب را به تمامی والدین و مربیانی که دغدغه‌مند هستند و به دنبال مجموعه خوبی برای آشنایی کودکانشان با پیامبر می‌گردند، پیشنهاد می‌کنم..
کتاب مناسب کودکان با گروه سنّی ب و ج است‌.

مطمئن هستم، کودکتان تا مدت‌‌ها با این کتاب همراه خواهد بود و از اینکه این مجموعه را برایش تهیه کرده‌‌اید خوشحال خواهد شد.
 

برشی از کتاب:یک‌دانه، دو دانه، سه دانه از وضویش ریخت کفِ دستم.قطره‌ها رانگه داشتم.وقتی پیامبر رفت، دانه‌ها را یکی یکی پای نهال ریختم. مورچه‌ها بوی پیامبر را حس می‌کردند و می دویدند کنار نهال‌.جیرجیرک‌ها، جیر جیر می‌خواندند و نهال هم سبز و پر رنگ می‌شد. پیامبر هم از پنجره‌  حیاط را نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد.
بعد از آن، هر بار، همین کار را کردم. یک دانه ریختم و یک دانه نگه داشتم.  قطره‌های وضویش را کم‌کم جمع کردم تا شد یک عالمه.
فرشته‌ی نقلی، قطره‌ها را نگاه کرد.بال‌هایش را تکان داد و گفت:" حالا می‌خواهی چه کارشان کنی؟"
فرشته خنده‌رو گفت:" می‌خواهم این قطره‌ها را بدهم به فرشته‌ی باران.من دیده‌ام مردم زمین هم بعضی وقت‌ها غصّه‌دار می‌شوند.شاید این قطره‌ها بتواند شادشان کند." و ریز ریز خندید و گفت: " اینطور نیست؟"
      

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.