یادداشت Mobina
1404/6/16
قبلا دو سه تا کتاب توی این سبک خونده بودم و زیاد خوشم نیومده بود ، در واقع به اندازه ی این یکی خوشم نیومده بود . نه اینکه خیلی خوب باشه .... نه ! اینطوری نیست که بگم : یه سره خوندمش ، خیلی سرگرم کننده بود ؛ یا به مفهموم خاصی پرداخته بود . خیلیم ساده بود. بیشتر از سبک روایتش خوشم اومد. با اینکه داستان ، داستان مرموزی نبود طوری که بیانش کرده بود که مرموز بنظر برسه. اوایل از فضای جالبش لذت بردم و ادامه دادم . داستان به جایی میرسه که تا حدودی خسته کننده و حرص درار میشه اما زیاد طول نکشید . بعدش نقطه اوج داستان و قسمت جالبش ( حداقل برای من چون توی این قسمت از دیدگاه بهتری به داستان پرداخته میشه . ) شروع میشه و رشد شخصیتی کارکتر اصلی و میبینیم . شخصیتی که اسمش هم در کل این مدت گفته نشده ، و ربکایی که اسمش بیشترین تکرار و در این کتاب داره ؛ کسی که وجودش همه جا حس میشه بعضیا با دلتنگی ، بعضیا با نفرت و بعضیا با ترس یادش میکنند . ربکا همه جا هست اما نه به طور واقعی ؛ این حس کنجکاوی که ته داستان به کجا میرسه همیشه هست. «ایده ی خوبی داشت و به خوبی ام بیان شده بود » البته این توصیفات اضافه و اینکه رفتار شخصیت ها با چیزی که الان جا افتاده متفاوته میتونه آزار دهنده باشه . ( که البته توی بیشتر آثار این سبک هستش . ) اما یه فرصت بهش بدین تا آخر بخونیدش .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.