یادداشت زهره دزیانی

        📚 معرفی کتاب از زبان کوندرا جان❤️:
داستان‌نویس در خدمت روایت تاریخ نیست. او به دنبال توضیح یا روایت تاریخ نیست، بلکه بدنبال کشف جنبه‌های ناشناخته‌ی بشریت است. اتفاقات بزرگ بشری برای او مثل پروژکتوری است که ناگهان زوایای تاریک را روشن می‌کند و ماسک آن‌ها را برمی‌دارد. در واقع، نوستالژی چیست اگر ما همه‌ی احساسات مربوط به این موضوع را بین پرانتز بگذاریم؟ آیا بجز این است که علاوه بر نوستالژی کشوری که ترک کرده‌اید، نوستالژی تبعید از دست رفته هم به شما فشار وارد می‌کند؟ و مسئله‌ی بازگشت؟ آیا می‌توان در دنیایی زندگی کرد که تاریخ به سرعت پیش می‌رود و چشم اندازهایی که قبلا ً برای خود ما بوده است هر روز تغییر می‌کند؟ خاطره چیست؟
هر دو کاراکتر رمان من که بعد از بیست سال به کشورشان بازگشته‌اند با این حقیقت تلخ روبرو می‌شوند: حقیقتی که دیگر به حالت گذشته نیست؛ نگهداری آن به حالت اول غیر ممکن است.” فراموشی گذشته را پاک می‌کند، خاطره آن‌را تغییر می‌دهد. همه‌ی ما در جهلی غوطه‌وریم که نباید از آن به عنوان نقص فرهنگی برداشت کرد بلکه یک حقیقت انکارناپذیر است.

یادداشت من:
ایرنا ۲۰ساله که به فرانسه مهاجرت کرده و ژوزف نیز به دانمارک ...
حال بعد از ۲۰ سال با فروپاشی شوروی درهای زادگاهشون چک به روی اون‌ها باز شده و به کشورشون برمی‌گردند. اما غمی مشترک دارند سال‌ها دوری از وطن و حالا که برگشتن پراگ به اون‌ها احساس غریبگی و یاس می‌ده به شکلی که دیگه دیدار شهر، دوستان و آشنایان براشون خوشایند نیست اون‌ها تغییر کردن و دیگه شبیه اهالی چک نیستن ...ازهمه چیز ناراحتند و گذشته خودشونو در بطن کوچه‌ها و خیابان‌ها به یاد نمییارن یا اینکه نمی‌خوان که به یاد بیارن... دیگه وطن، وطن نیست و تنها یک چیز می‌خوان بلیط بازگشت به جایی که بیست سال گذشته را در آن گذراندن.
کوندرا اولیس هومر در کنار آن‌ها قرار می‌ده که بعد ازده سال جنگ تروا به زادگاهش ایتکا برمیگرده و دیدگاه هومر درمورد نوستالوژی  مورد نقد قرار می‌ده.

پ.ن:اگر تجربه مهاجرت داشته باشید قطعا روح حاکم بر کتاب با گوشت و خونتون درک خواهید کرد.
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.