یادداشت 𝒻𝒶𝓉𝑒𝓂𝑒𝒽 𝒵𝒶𝒽𝓇𝒶
1402/3/12
سارا به همراه برادر، خواهر و عمهاش در ویلایی نزدیک به یک دریاچهی کوچک زندگی میکند. او این روزها از همه ناراضی است و تنها، برادر دهسالهی خود، چارلی را که دارای مشکلات ذهنی است دوست دارد. یک روز سارا دست چارلی را میگیرد و با خود کنار دریاچه میبرد تا همراه با هم منظرۀ پرشکوه قوها را تماشا کنند. چارلی بسیار هیجانزده میشود؛ تماشای قوها او را به وجد میآورد. او که به قوها علاقهمند شده، در یک نیمهشب به تنهایی برای دیدن آنها از خانه بیرون میرود اما در جنگل گم میشود. وقتی سارا متوجهی ناپدید شدن برادرش میشود، از سر ناچاری به سراغ دوست خود، یعنی جو ملبی میرود، و از او برای پیدا کردن چارلی کمک میخواهد. سارا از جو هم متنفر است و حوصلهاش را ندارد، اما به او در این سفر احتیاج دارد. این دو نفر باید برای پیدا کردن چارلی جنگلهای تاریک و کوههای صعبالعبور را پشت سر بگذارند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.