یادداشت وحید امنیت‌پرست

        وداع با خویشتن: اگزیستانسیالیسم و تراژدی مدرن در رمان «بدرودها» نوشتۀ «خوآن کارلوس اونتی»

«بدرودها» (Los Adioses) نوشتۀ «خوآن کارلوس اونتی» نویسندۀ اروگوئه‌ای، آینه‌ای است فروکشیده به ژرفنای روان آدمی، آنجا که سایه‌های تنهایی و گسست از جهان بیرون قامت می‌افرازند. بدرودها روایتی است که در آن مرزهای واقعیت و وهم، همچون موجی ناپایدار در هم می‌آمیزند و خواننده را به قلمرویی می‌برند که هر خداحافظی، آغازی است بر وداعی دیگر. اونتی با چیره‌دستیِ یک رمان‌نویسِ مدرنیست، تنهایی انسان معاصر را در قالبی از ابهام و چندصدایی روایت می‌کند، گویی هر شخصیت او پرتوِ شکسته‌ای است از آینه‌ای که خُرد شده است.

در این اثر، اونتی با بهره‌گیری از زاویۀ دیدهای متغیر و تک‌گویی‌های درونی، ساختاری پلکانی می‌آفریند که هر طبقۀ آن به حفره‌ای در روان شخصیت‌ها راه می‌برد. راویانِ داستان، همچون سایه‌هایی ناتمام، هر یک بخشی از حقیقت را بازمی‌گویند، اما هیچ‌یک قادر به ارائۀ تصویری کامل نیستند. این چندپارگی روایت، نه‌تنها بازتابی از فروپاشیِ حقیقت عینی است، بلکه نمادی است از گسستِ انسان مدرن از خویشتن و دیگری. اونتی در بدرودها، همچون فلسفۀ اگزیستانسیالیستی هایدگر، انسان را در جهانی پرتاب‌شده می‌بیند که ناگزیر از ساختن معنایی است در میان تهی‌بودگی‌ها.

شخصیت اصلی رمان، بسکتبالیستی کهنه‌کار که به بیماریِ لاعلاجی دچار است، در انزوای کوهستانیِ خود، با خاطرات و توهماتش دست‌به‌گریبان است. اینجا بیماری تنها یک تمثیل جسمانی نیست، بلکه استعاره‌ای است از زخمِ هستیِ بشری که درمانی ندارد. اونتی با وام‌گیری از اسطورۀ سیزیف، تلاشِ بی‌پایان انسان برای یافتن معنا را در تقلایی بی‌ثمر تصویر می‌کند. با خوانش این رمان به یادِ شعر خیام می‌افتیم که می‌گوید: «جامی است که عقل آفرین می‌زندش/صد بوسه ز مهر بر جبین می‌زندش»، اما در جهان اونتی، این جام تهی است و بوسه‌ها نشان از زخم‌هایی دارند که التیامی نمی‌یابند.

زبانی که اونتی در این رمان به کار می‌گیرد، بیانی است فشرده و شاعرانه، گاه نزدیک به وهم. جملات کوتاهِ تکرار شونده و پر از ایهام، فضایی دلهره‌آور می‌آفرینند که در آن زمان و مکان نیز در هم می‌ریزند. این شیوۀ روایت، یادآور سبک نویسندگانی چون «ویلیام فاکنر» یا «ویرجینیا وولف» است، اما اونتی آن را با رنگِ بومیِ آمریکای لاتین می‌آمیزد؛ خاکی که بوی تنهایی و انقلاب‌های ناکام از آن به مشام می‌رسد.

در پایان، بدرودها کتابی است دربارۀ وداع‌های پی‌درپی: وداع با سلامت، با عشق، با حافظه و در نهایت با خودِ خویش. اونتی نشان می‌دهد که چگونه انسان، در مواجهه با مرگِ تدریجیِ معناها، ناچار است خداحافظی را به مثابۀ شکلی از مقاومت برگزیند. این اثر تجلیِ همان تراژدیِ مدرنی است که در آن قهرمان نه با سرنوشتی کیهانی، که با پوچیِ درونیِ خویش می‌جنگد؛ جنگی که پایانی ندارد مگر در سکوتِ آخرین خداحافظی.
      
78

8

(0/1000)

نظرات

یادداشت خیلی خوبی بود، جامع و کامل.
1

1

ممنونم💐🙏🏻 

1