یادداشت پرستو خلیلی
1402/8/5
4.0
63
!(ریویو شامل اسپویل هست(البته خلاصه ی گودریدز خودش اسپویل داره ولی حالا نمیدونم چی بگم. چندین دفعه این کتاب رو خوندم، چندین دفعه فیلم رو دیدم. گاهی اوقات (درسته گاهی اووقات) برای حرف زدن درباره ی کتاب ها کم میارم. اگاستوس و هیزل! جفتشون بمب های کوچیک و بی گناهی بودن که خبر نداشتن وقتی منفجر میشن تا چه حد افراد رو تحت الشعاع قرار میدن. درباره ی داستان حرف زیادی نمیشه زد، راستش جان گرین نذاشت حرفی بزنم درباره کتاب. چون اون همه چیز رو نوشت و خلق کرد هیزل، هیزل، هیزل، هیزل!! از این دختر هرچی بگم کم گفتم. هیزل یه شخصیت عجیب بود. شاید یکی از عجیب ترین شخصیت های خلق شده ی گرین بود. اگه دقت کنیم میتونیم ببینیم که شخصیت هیزل توی تک تک ماها وجود داره (لازم نیس بیمار باشیم). هیزل افسرده نبود. اون نگران بود. عین همه ی آدم های سالم یا بیمار دیگه. نگران زندگی ش. نگران فرداش، نگران زندگی پدر مادرش، نگران دانشگاهش، نگران دوستاش، نگران زندگی آنا ی توی کتاب، نگران شش هاش، نگران آیزاک، نگران آگاستوس. چرا؟ چون اون قبول کرده بود که اون یه بمبه. چیزی که همه ی انسان ها هستند. لازم نیست حتما آدم بیمار باشه، تا یه بمب درحال ترکیدن به حساب بیاد. (دیگه توضیح نمیدم هزارنفر، پنجاه هزار دفعه، یه پونصد هزار شکل ممکن توضیح دادن) آگستوس، آه از آگستوس. من آگستوس رو یک ژولیت سزار فرض کردم که دنیا (سرنوشت) بهش خنجری بدی زد، در بدترین زمان ممکن. آگاستوس از بیماری نجات پیدا کرده بود و دلش میخواست از زمانی که در دستش بود نهایت استفاده رو بکنه. به همین دلیل پر از امید بود. دوست نداشت فراموش بشه، دوست داشت دنیا براش یک کارخونه ی برآورده کردن آرزوها باشه. عاشق استعاره ها بود ولی دنیا آگاستوس رو از هیزل گرفت. شاید چون آدم ها هنوز برای وجود داشتن فردی مثل آگاستوس آماده نیستند:) جان گرین خیلی خوب مینویسه. ایدهای خیلی قشنگی توی داستان هاش هست. ولی من ترجمه ی کتاب هاش رو دوست ندارم چون -به قول انگلیسی زبان ها- متن کتاباش عامیانه ست و پر از اصطلاحات که به نظرم باید انگلیسی خوند تا مطلب منتقل بشه. من داستان رو خیلی پسندیدم و ترجیح دادم درباره ی شخصیت ها حرف بزنم.❤️
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.