یادداشت کوثر باقری

کوثر باقری

کوثر باقری

6 روز پیش

        سقای آب و ادب، نوشته سید مهدی شجاعی
کتاب سقای آب و ادب از سید مهدی شجاعی، چیزی بیش از چند برگ کاغذ و جوهر است. فقط یک روایت تاریخی یا مذهبی نیست؛ این کتاب، یک عاشقانه‌ی تمام‌عیار است که در دل خودش همه‌ی زیبایی‌های عشق زمینی و آسمانی را یک‌جا جمع کرده.  این کتاب، تجسم نفس‌های پر تب و تاب کربلاست، تجسم لحظه‌هایی که عشق، از حد واژه‌ها فراتر می‌رود و لباس شهادت به تن می‌کند. قلم شجاعی آن‌قدر لطیف و در عین حال قدرتمند است که هر واژه‌اش مثل قطره‌ای اشک، آرام و بی‌صدا روی گونه‌ی دل می‌چکد و رد عمیقی می‌گذارد. ردی که به این راحتی‌ها پاک نمی‌شود.
این کتاب کوتاه است؛ بله، کوتاه مثل نفس‌های بریده‌ی عطشناک‌ترین سقای دنیا. اما همین کوتاهی، خواننده را چونان تشنه‌ای می‌برد پای مشک پر از ادب و معرفت و اجازه نمی‌دهد حتی یک لحظه از مسیر سیراب شدن غافل شود. شجاعی با همین حجم مختصر، از همه‌سو به عباس(ع) پرداخته: از عشقش به خاندانش، از بزرگی‌اش در میدان نبرد، از بندگی بی‌چون‌وچرایش، و از ایمان سترگش که قامت سقایی‌اش را به ستون خیمه‌ی عشق تبدیل کرد.

«عباس برای حسین فقط یک سردار نیست،
یک فرمانده نیست،
یک پرچمدار هم نیست،
یک برادر هم نیست،
عباس، عمود خیمۀ لشگر حسین است.
نه. عباس عمود خیمۀ وجود حسین است. اگر عباس بشکند، خیمۀ وجود حسین فرو می‌ریزد.
اگر عباس بشکند، پشت حسین می‌شکند.
و اگر عباس بیفتد، حسین از پا می‌افتد.»

سقای آب و ادب کتابی عاشقانه‌ست. عاشقانه‌ای نه از جنس نگاه‌های دو نفره‌ی زمینی، بلکه معاشقه‌ای آسمانی میان بنده و معشوق ابدی. عشقی که از دل حضرت عباس به خانواده‌اش می‌جوشد، عشقی که خدا نثار او می‌کند، عشقی که او در برابر حسین‌بن‌علی چونان پروانه‌ای سوخته جان، پیشکش می‌کند. این کتاب بیانگر عشق و وفاداری خالصانه حضرت عباس(ع) به حضرت اباعبدالله است. جنسی از وفاداری که نه تنها بین هیچ دو برادر، بلکه بین هیچ عاشق و معشوقی هم یافت نمی‌شود. این کتاب ثابت می‌کند اگر عشق، عشق باشد، حتی خون هم نمی‌تواند مسیرش را سد کند؛ حتی عطش، مشک پاره، شمشیر، تیر و بی‌کسی هم نمی‌تواند از عظمتش کم کند. این کتاب معلم خوبی‌ست برای عشق، برای وفاداری، برای بندگی.
قلم شجاعی، خدایی‌ست! آن‌قدر نرم و ادبی می‌نویسد که واژه‌ها عطر شعر می‌گیرند، ولی آن‌قدر روان است که هیچ‌کجا سنگینی نمی‌کند. جادوی شجاعی همین است؛ ساده نیست، سنگین نیست، اما عمق دارد، زخمی‌ست که شیرین می‌سوزاند.
هر چند صفحه، آدم را وادار می‌کند کتاب را ببندد، دستی روی دلش بکشد، اشک را پس بزند و دوباره به واژه‌ها برگردد. چه کسی می‌تواند ادعا کند با خواندن این روایت بی‌قرار نمی‌شود که ای کاش آن‌جا بود، دست عباس را می‌بوسید، مشک آبش را بر دوش می‌گرفت و جانش را نثار خیمه‌ی حسین می‌کرد؟
من این کتاب را یک‌بار خواندم، دوبار بستم، سه‌بار گریه کردم و چهاربار دوباره گشودم. انگار که هر بار ورق زدنش، یعنی زانو زدن دوباره مقابل عظمت عباس(ع). از همه‌ی این‌ها مهم‌تر، این کتاب حقیقتاً اشک‌آور است، اما نه فقط از جنس غم؛ از شدت زیبایی، از حجم عشق. آن‌قدر تصاویر و توصیف‌هایش زنده‌اند که قلب آدمی تا مدت‌ها به ضربی متفاوت می‌تپد. آدم را آرام نمی‌گذارد. همین است که اگر از من بپرسی، می‌گویم یک‌بار خواندن این کتاب حق مطلب را ادا نمی‌کند. هر بار خواندنش، لایه‌ای تازه از حقیقت عباس(ع) را می‌گشاید، لایه‌ای تازه از عظمت کربلا را نشان می‌دهد و لایه‌ای تازه از عشق را در رگ‌های آدمی می‌ریزد که گمان می‌کرد عاشقی را بلد است.
در این ماه چه ماه محرم باشد، چه صفر، چه هر فصل دیگری از دلتنگی آدمی، سقای آب و ادب فرصتی‌ست برای لمس گوشه‌ای از حقیقت کربلا. برای من، ورق زدنش چندین‌بار ایمان تازه ساخت. عشق را دوباره معنا کرد. و دلم را پر کرد از لرزش و حسی که اگر آدمی هنوز دل داشته باشد، باید بسوزد، باید بلرزد، باید زنده باشد.
از من بپرسی؟ می‌گویم اگر می‌خواهی بفهمی عشق یعنی چه، اگر می‌خواهی بفهمی ادب یعنی چه، اگر می‌خواهی بفهمی سقایی یعنی چه، باید ابتدا عباس(ع) را بشناسی. و می‌توان گفت این کتاب گوشه‌ای از این روح پر عظمت را به تو می‌شناساند. این کتاب را بخوان. دوباره بخوان. و باز هم بخوان. آرام، قطره‌قطره، مثل نوشیدن آب میان عطش. شاید روزی برسد که بفهمیم چرا عباس(ع) در دل‌ها سقایی می‌کند، چرا ادب و عشق، هنوز که هنوز است روزی هزاران بار، سجده‌اش می‌کنند.
      
13

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.