یادداشت سارا خانوم

سارا خانوم

سارا خانوم

11 ساعت پیش

        این کتاب درباره خانواده بهنام در دوران جنگ است و اثرات جنگ بر زندگی را تحلیل می کند و خیلی هم از نظر من موفق بوده چرا که گاهی اوقات هنگام خواندن به این فکر می کردم که جنگ واقعا چه چیز وحشتناکیست و این همان چیزیست که نویسنده به دنبال آن بوده.
بهنام در زمان جنگ به دنیا می آید در صورتی که هیچوقت پدرش را ندیده رشد می کند تا اینکه پدرش وقتی بهنام ۱۳سالش است با گروه آخر اسیران آزاد می شود. بهنام همیشه عکس پدر را روی دیوار دیده و فکر می کند الان یک مرد ترگل ورگل در خانه را باز می کند اما با چیزی مواجه می شود که تمام ذهنیتش را درباره واژه بابا زیر و رو می کند
در سوی دیگر داستان ما آرمن دوست مسیحی بهنام را داریم که الان بیست و اندی سالش است و نابیناست ولی عاشق دختری به نام ملینا شده ملینا با مخالفت خانه در برابر آرمن مواجه است و بین عقل و قلبش مانده است.
و همچنین ما در سوی دیگر داستان یاسمین کوچولو را داریم که کمی عقب ماندگی ذهنی دارد و پدرش اصلا با او خوب نیست و یاسمین قصه ما خیلی دوست دارد که با بهنام بازی کند اما بهنام از او خوشش نمی آید و داستان هایی دارند برای بهبود وضعیت یاسمین.
در واقع نویسنده در یک کتاب داستان سه شخص مرطبت با یکدیگر را نوشته که هرکدام در مواجه با جنگ آسیب هایی دیده اند(یکی نابینا شده و دیگری عقب ماندگی گرفته) و باید با این آسیب ها خود را وفق داده و تصمیمات سختی بگیرند و خودشان را جمع و جور کنند.
من خیلی داستان را دوست داشتم اما به کتاب نیم ستاره کم دادم به خاطر اینکه دوست داشتم تصمیم ملینا را به صورت واضح تر بفهمم و همچنین سرنوشت آرمن را.
      
23

5

(0/1000)

نظرات

مصطفی رفعت

مصطفی رفعت

9 ساعت پیش

آفرین 👏 👏 👏 👏  خداقوت 💚 🌿 📗 🍏 

0