یادداشت احلی احسنیان

        پاییز امسال غیر از این‌که ابداً هیچ ایده‌ای نداشتم دارم چیکار میکنم و فقط میدوییدم که برسم، یه ریدینگ اسلامپِ طولانی بود. به زحمت میتونستم تمرکز کنم که حتی چندخط کتاب بخونم و normal people کتابی بود که توی مترو و اتوبوس و «مسیر» خوندم. 
یه رمان عاشقانه ساده، که در نوع خودش یه جورایی کلاسیکه، فضاش مهربونه و مثل بغل میمونه. 
داستان کتاب، رابطه و چند سال از زندگی کانل و ماریان رو، از زمان دبیرستان تا دانشگاه روایت میکنه. از نوجوونی تا بزرگسالی. و تاثیری که این دونفرِ نه‌چندان شبیه به‌هم، روی همدیگه داشتن و جوری که ارتباطشون باهمدیگه زندگیشون رو عوض کرده. 
فکر نمیکنم این کتاب سلیقه‌ی هرکسی باشه یا اصلا همه بتونن ازش لذت ببرن یا نه، ولی برای من توی این نقطه زمانی، خیلی کتاب لذتبخشی بود.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.