یادداشت مینا
1404/2/30
کتاب دوستداشتنی و دلنشینی بود که از دغدغهعای ذهنی خیلی از ماها تو زندگیهامون راجع به تکرار و روزمرگی، هدف داشتن، ارزش وجودی انسان به خودی خود صرف نظر از دستاوردها و اهدافش، ارتباط دوباره با طبیعت و غیره صحبت میکنه. با اینکه بستر داستان تخیلیه، اما حتماً لازم نیست طرفدار سبک علمی تخیلی باشین تا از خوندن این کتاب لذت ببرین، چون یه داستان آروم و ساده راجع به انسانها و انسان بودنه، و درگیر ژانر علمی تخیلی نمیشه به اون صورتی که از این سبک کتابها انتظار میره. من آخر شبا وقتی از کار و مطالعههای سنگینتر خسته بودم، میخوندمش و کمکم میکرد آروم بشم. اعتراف میکنم بهترین کتابی نیست که تو دستهی cozy fantasyخوندم، ولی یکی از خوباش بود و کم پیش میومد حوصلهم سر بره وسط خوندنش. ماسکپ (شخصیت روبات) خیلی گوگولیه :))) یکی از چیزایی که باید موقع خوندن حواسمون باشه، اینه که مثل خیلی دیگه از کتابایی که از فلسفهی زندگی حرف میزنن، این هم بازتاب نظرات خود نویسنده و ایدئولوژی اونه و با اینکه جملههای قشنگ و قابل تأمل زیادی داره، ولی ممکنه لزوما با فرهنگ و یا عقاید ما نخونه و آدم نباید یککاره بپذیرتشون. دلیل اینکه هم این مدلی تریپ درس اخلاق برداشتم، اینه که گاهی از بعضی از افراد «عاقل و بالغ» یه حرفایی از سر جوگیری میشنوم که اصن میمونم تو کف. و وسوسه میشم مثلاً سه تا کتاب با نظریات کاملا ضد هم، ولی با جملات خوش آبورنگ پیدا کنم و بدم بعضیا پشت به پشت بخونن و بعد بشینم نگاه کنم چجوری از تکتک این فلسفهها جوری که انگار آیین اجدادیشونه دفاع میکنن و تو دلم بخندم. (ولی متاسفانه خستهتر از این حرفام که همچین فتنههایی رو عملی کنم. حیف.) و اما ترجمه... عالی. واقعا از ترجمهی این کتاب خوشم اومد. حس میکنم من و مترجم از جهت طرز فکرمون تو ترجمه، و بطور خاص پاورقیهای نردیطور که احتمالا اکثریت حتی نگاهشم نمیکنن، از یه قماشیم! :))) راستی من تصمیم گرفتم قبحِ تا زدن گوشهی صفحات کتاب، همون که خارجکیا بهش میگن dog ear رو با این کتاب برای خودم بشکنم. همون جور که یک زمانی همین کارو با یادداشت نوشتن و هایلایت کردن تو کتاب انجام دادم. در مورد حاشیهنویسی و هایلایت کردن، نتیجه این شد که یه علاقه جدید کشف کردم، ولی خب در مورد تا زدن گوشهی صفحه نظرم همونی موند که قبلاً بود، ازش خوشم نمیاد و دیگه انجامش نمیدم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.