یادداشت محمدرضا خراسانی زاده
1403/4/31
کتاب "پشت این پنجره" شامل دو داستان به نامهای "خانم ام.دی" و "فرمول یک" میگردد. در داستان خانم ام.دی، یاسمن مدام دوست دارد در گروه با دوستانش چت کند و با هم در مورد مسائل مختلف صحبت کنند. اما تا مادر یاسمن او را به جای درس خواندن، در حال کار با گوشی میبیند، به او گیر میدهد و یاسمن در حالی که قصدی نداشته، با لحن بدی با او صحبت میکند. این مسئله به علاوه نمرات پایین او در درس ریاضی، حساسیت خانواده یاسمن را نسبت به کار کردن او با گوشی بالاتر برده است. کیمیا یکی از دوستان یاسمن که خانوادهاش اصلا نسبت به حضور او در فضای مجازی و کم شدن نمراتش حساس نیستند، به گروه دوستیشان پیشنهاد عضویت در یک گروه دخترانه باحال و شلوغ را میدهد. یاسمن ابتدا مخالفت میکند که با ترسو خطاب شدن از سمت کیمیا مواجه میشود و در نهایت میپذیرد و عضو میشود. کمی بعد با پیامی شخصی از سمت اکانتی با عنوان ام.دی مواجه میشود که خودش را معلم خصوصی ریاضی معرفی کرده و میگوید دوستت کیمیا از پایین بودن نمره ریاضیت به من گفته است. یاسمن تصمیم میگیرد بدون اطلاع به خانوادهاش با خانم ام.دی ریاضی را پیش ببرد تا نمرهاش بهتر شده و جلوی خانواده مخصوصا مادرش وجهه بهتری پیدا کند. مشکل وقتی ایجاد میشود که باید برای شروع بخشی از مبلغ ثبت نام را واریز کند ولی اصلا بلد نیست چطور باید کارت به کارت کند. به همین دلیل از کیمیا کمک میگیرد و کیمیا هم قبول میکند تا این کار را برایش انجام دهد اما به محض کارت به کارت کردن اینترنتی، متوجه موضوعی میشود؛ کل موجودیش خالی شده! و این کارت مادرش با حدود 30 میلیون موجودی بوده است... در داستان بعدی یعنی فرمول یک، هستی مدام با دعوای پدر و مادرش مواجه است. پدرش مدام درگیر کار و مادرش هم درگیر مسائل مختلفی است که اصلا توجهی به هستی و برادر کوچکترش ماهان ندارند. هستی خودش را موظف میداند که به کارهای برادرش رسیدگی کند و تا میتواند جای خالی توجهات مادر به ماهان را پر کند. در حالیکه خودش از توجه و محبت بینصیب مانده است. هستی اکانتی با نام باران در فضای مجازی ساخته که در تنهاییها به آنجا پناه میبرد و مطالب مختلفی را بارگذاری کرده و منتظر کامنتهای دنبال کنندگانش میماند. مخصوصا کامنتهای اکانتی با عنوان فرمول یک که حسابی توجه هستی را به خود جلب کرده است. مادر هستی به دنبال مهاجرت کل خانوادهاش به کانادا، دوست دارد همراه همسرش و بچهها به آنجا بروند اما شوهرش مخالف است. حتی خود هستی و ماهان هم به دنبال این مهاجرت نیستند و این مسئله مدام در خانواده تنش ایجاد میکند. روزی هستی پیامی را در دایرکت از فرمول یک دریافت میکند. پیامی که به هستی میگوید اگر تنها هستی، من میتوانم کمکت کنم و دوست خوبی باشم. هستی وسوسه میشود تا به او جواب دهد اما نمیتواند مطمئن شود این کار درستی است یا نه و مدام به جواب دادن یا ندادن به او فکر میکند...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.